مطهری راد مطرح كرد؛
کولی کنار آتش روح زندگی را زدوده و زنگار را نگه داشته است
به گزارش پرسی بلاگ، یک منتقد اظهار داشت: قصه گویی در کتاب کولی کنار آتش یک قدم عقب تر از مضمون پردازی است و داستان با نشان دادن وجه تاریک کهن الگوها در مقابل شخصیتش، نشاط و روح زندگی را از قصه زوده است.
به گزارش پرسی بلاگ به نقل از مهر، انجمن ادبی خورشید» در بیست وپنجمین نشست خود، به نقد و بررسی رمان «کولی کنار آتش» نوشته منیرو روانی پور پرداخت. در این جلسه، مرضیه نفری، سیده عذرا موسوی، مریم مطهری راد، سمیه عالمی، فاطمه نفری، سیده فاطمه موسوی و معصومه امیرزاده حضور داشته و درباره ی این کتاب صحبت کردند.
«کولی کنار آتش» داستان دختری به نام آینه است که سنت های قبیله اش را نادیده می گیرد و طرد می شود. پدر آینه که قدرت کافی در پشتیبانی از او ندارد، کوزه ای پول به او هدیه می دهد و راهی اش می کند. سفر و دردسرهای آینه از همین جا شروع می شود.
در ابتدای جلسه نقد و بررسی این کتاب، مریم مطهری راد با نگاه اسطوره ای به داستان کولی کنار آتش اظهار داشت: بهمن نامورمطلق در مقدمه کتاب درآمدی بر اسطوره شناسی، اسطوره را دسته بندی و به انواع آن اشاره نموده است. این تقسیم بندی برمبنای فاکتورهای زمان، رشته، نظام نشانه ای و موضوع است. بر این اساس می توان در شاخص زمان اسطوره ها را به کهن، میانی، مدرن و معاصر تقسیم بندی کرد که البته همه قائل به این تقسیم بندی نیستند. در متن خودآگاه «کولی کنار آتش»، سفر، سرزمین، زن و خالق (در این قصه، نویسنده نقش خالق را دارد) از کهن الگوهای اصلی قصه و در دسته کهن الگوهای کهن به کار رفته اند.
وی اضافه کرد: گرچه «آینه» شخصیت اصلی داستان و زنی است که داستان از دید او به بیان چالش هایش می پردازد، ولی در این قصه کهن الگوی زن را در برمی گیرد. درحقیقت همه زن های قصه همان آینه هستند با همان چالش پایه ای که آینه دارد، ولی چون در موقعیت های متفاوت قرار گرفته اند چالش های شأن متفاوت به نظر می آید. آینه در این قصه زیرک است، اما اسیر نگاه های سنت زده و دستورات مردانه شده، طبیعتش به لحاظ زن بودن زیباست، اما این زیبایی دردسر است؛ بطوریکه راه رفتنش زنگوله می نوازد و بوی عطرآگینش گرگ ها (مردهای بدطینت) را خبر می کند. بااین حال ترجیح می دهد اگر دیگران اجازه دهند، در بین همان سنت ها و همان گرگ ها زندگی کند. زن های این قصه گویی روی سرزمین عاریه که متعلق به دیگران است -آن دیگران یا مردها هستند یا گوش به فرمان مردها- نشسته اند.
وی افزود: یونگ هسته مرکزی شخصیت را اصطلاحاً «نفس» می نامد که مترادف با «ذات» یا «خود» است. از نظر یونگ بواسطه نفس است که فرد نه فقط با محیط پیرامونش در جامعه، بلکه در مقیاسی وسیع تر با جهان هستی انطباق پیدا می کند. در داستان می بینیم باوجوداینکه زن و مرد، هر دو دارای نفس و ذات هستند، ولی در زندگی گروهی، نفس مرد در مقامی ارجح نسبت به زن قرار گرفته است. همین ارجحیت دادن است که سبب شده سرزمین را نیز بین خودشان ناعادلانه تقسیم کنند؛ بطوریکه سرزمین را از زن می گیرند و او را محروم از مأمن و محل زندگی خود می کنند.
این منتقد اظهار داشت: نویسنده با پهن کردن سرزمین متزلزل زیر پای شخصیت که دائم از او گرفته می شود و راندن او از یک نقطه به نقطه دیگر، داستان سفر را پی ریزی کرده است. در این سفر زن قصه به عنوان آرکی تایپ زن، دنبال خانه امن از این دیار به آن دیار می رود و دائم خودش را در دیگران پیدا می کند. مثل «ادیسه» نوشته هومر به هر سرزمینی که پا می گذارد باید از خان های گوناگون عبور کند و دیو و دان بسیاری را که جامعه ناعادلانه به او تحمیل کرده است، پس بزند و عاقبت به موطنش بازگردد؛ نزد همان ها که او را نخواستند و خانه ای برایش نگذاشتند.
وی اضافه کرد: «سمیه عالمی» منظر فمنیستی را برای بهتر دیدن این قصه مناسب دانست و اظهار داشت: «آثار هنری، خصوصاً ادبیات از شرایط و التهابات جامعه خود تأثیرات جدی می پذیرد. فمینیسم همچون مؤثرترین جنبش های اجتماعی بر جهان داستان است؛ خصوصاً داستان هایی که زنان نوشته و می نویسند. این جنبش در ادبیات به شکل نمایش تصویر زشتِ کم اهمیت دانستن زن در جامعة مردسالار تجلی پیدا کرد. ادبیات داستانی ایران هم از این رویکرد جا نمانده و رمان های زیادی با موضوع اعتراض به وضعیت زنان در جامعه و برجسته کردن لزوم توجه به احساسات زنانه و مقابله با مردسالاری نوشته شده است. در این داستان ها، ازدواج سنتی و روزمرّگی، سرکوب عشق و احساسات عاطفی از ترس قضاوت نادرست جامعه، استفاده ابزاری و جنسی از زن، چهره پردازی خشن از مردان، بدبینی مردها نسبت به زنان و محدود کردن آنها، هوس رانی مردها و تحقیر زنان طرح می شود و نویسندگان در پی شکستن چنین ساختاری در اجتماع پیرامون، در فرم و گاهی زبان دست به ساختارشکنی و عبور از قاعده ها می زنند.
وی افزود: کولی کنار آتش نیز ازجمله داستان هایی است که در همین قاعده قابل بررسی و نقد است. آینه، شخصیت اصلی داستان، رقصنده ای کولی است. مادرش هم یک رقصنده بوده که حالا پاهایش از کار افتاده و پدر آینه او را وادار می کند تا برای سلامت مادر برقصد. داستان با سرهایی آغاز می شود که دارند حرکات زیبای زنی را تماشا می کنند و حظ می برند، اما مچ های زن خسته شده و لباسش از عرق به تنش چسبیده. نویسنده از نمادهای زنانه و زیبایی های آینه آغاز نموده و او را درحال انجام کاری زنانه نشان میدهد. در گام دوم پدر از این جلوه گری زنانع آینه برای خودش مال می تراشد و در قدم سوم زنانگی آینه همانطور که به چشم مردان دیگر آمده، به چشم مانس (مرد جوان شهری) می آید. این به چشم آمدن به دل آینه می نشیند و داستان ساختارشکنی شروع می شود. نویسنده از وعده ضمنی داده شده در داستان تخطی نمی کند، اما آن چه در باقی صفحات داستان به آن می پردازد چیزی جز تاکید بر ساختن چهره هایی سیاه برای مردان و زنانی سرنوشت سوخته و ازدست رفته بر معنای جهان داستان اضافه نمی نماید.
مطهری راد اظهار داشت: مثل خیلی از داستان های فمنیستی شخصیت با ساختار ازدواج سنتی مقابله می کند، با تقابل بی رحمانه پدر و بعد از آن باقی مردان اجتماع هم، اما این مقابله در نهایت منجر به بی زبان شدن آینه می شود. در پیرنگ چیده شده برای داستان بیش از این که روابط علی و معلولی اصالت داشته باشد، نمایش سرکوب عشق و احساسات عاطفی، چهره پردازی خشن از مردان و هوس رانی آنان و تحقیر زنان اهمیت دارد، تا جایی که پیرنگ و خرده داستان ها و روایت ها هم در این راه فدا می شوند.
باورهای زن ستیزانه مذهبی، اعتراض به بی عدالتی های انسانی، جنبش های عدالت طلبانه دارد؟
در ادامه مرضیه نفری با اشاره به جامعه مخاطب رمان کولی کنار آتش اظهار داشت: به نظر می آید طبقه مهمی از اجتماع که می توانست مخاطب واقعی این کتاب باشد، نادیده گرفته شده است. قشر متوسط که در نوسان بین طبقه فرادست و فرودست است و به عنوان ستون فقرات جامعه شناخته می شود می توانست مخاطب اصلی این رمان باشد، اما پیچیدگی داستان و همراه نشدن فرم و محتوا سبب شده که این داستان برای قشر متوسط مناسب نباشد. انتخاب سبک رئالیسم جادویی کتاب را با پیچیدگی هایی مواجه کرده است که لذت و حظ داستانی را از بین می برد. اگر این داستان با فرم دیگری نوشته می شد، می توانست بسیار مورد توجه قرار بگیرد. به جز فرم، تغییر مکرر زاویه دید موجب سرگردانی خواننده می شود؛ درحالی که نویسنده می توانست با وحدت زاویه دید، داستانی روان تر و قابل فهم تر عرضه نماید.
وی اضافه کرد: به نظر می آید این داستان برای مخاطب حرفه ای و فرهیخته نوشته شده است. باید پرسید آیا مخاطب فرهیخته دغدغه هایی مانند رسم و رسومات غلط قبیله ای و طایفه ای، تبعیض جنسیتی، باورهای زن ستیزانه مذهبی، اعتراض به بی عدالتی های انسانی، جنبش های عدالت طلبانه دارد؟
نفری اظهار داشت: رمان کولی کنار آتش شبیه پازلی است که قطعاتش از هم جدا افتاده و نمی تواند مفهوم واحدی را به خواننده منتقل کند. داستان گرانیگاه ندارد. فصل های پایانی را می توان به آسانی از کتاب حذف نمود. در آغاز داستان دختر جوانی را می بینیم که برای رسیدن به مرد مورد علاقه اش از قبیله رانده و آواره غربت می شود، اما در ادامه باوجود همه ظلم هایی که در حقش شده، باز حسرت می خورد که چرا از قبیله جدا شد و دنبال پیوستن به آن هاست. گویا هیچ رؤیایی جهت زندگی آزاد و مستقل ندارد. فقط بدنبال مانس است؛ درحالی که این جست وجو در بخشهایی از داستان به دست فراموشی سپرده می شود.
آینه تماشاگری است که فقط نظاره می کند و ما جسارت انتخاب، تصمیم و کنشگری را در او نمی بینیم. رشد و بلوغ فکری خاصی را در او مشاهده نمی نماییم. علاوه بر این که فضای تهران، حرکت های دانش جویی، سوق دادن آینه به نقاشی، کلیسا و فصل های پایانی کتاب را قطعه ای جدا از این داستان می بینم. گویی نویسنده فصل تهران را بعداً به کار چسبانده است تا از تحولات سیاسی و اجتماعی جا نماند.
دختر کولی داستان مان در مقابل قانون و سنت قبیله اش می ایستد و طرد می شود
در ادامه معصومه امیرزاده اظهار داشت: کولی کنار آتش را می توان از منظرهای مختلفی تجزیه و تحلیل کرد. اما دو منظرگاه نقد فمنیستی و روان شناختی به علت شاخصه های درون ساختاری متن، توجه منتقد را بیش از مناظر دیگر جلب می کند. مایلم از دید «آبراهام مزلو» (۱۹۷۰-۱۹۰۸) بنیان گذار روان شناسی انسان گرا به کولی کنار آتش بپردازم. از دید مزلو رشد شخصیت در گروی تامین پنج نیاز فطری است. او معتقد می باشد این نیازها رفتار انسان را برانگیخته و هدایت می کنند. در کولی کنار آتش با مجموعه ای از زنان (آینه، مادرش، کیمیا، زن سوخته، مریم، قمر، سحر، نیلی و…) مواجهیم که هرکدام در یکی از این سلسه مراتب نیازها ایستاده اند.
وی افزود: نیازها عبارتند از نیازهای فیزیولوژیکی، ایمنی، تعلق پذیری و محبت، احترام و خودشکوفایی. مازلو شرح می دهد که هر چه نیاز در سطح پایین تری از سلسله مراتب باشد، قدرت بیش تری دارد. در این داستان نیاز به میل جنسی که در قاعده هرم قرار دارد، همیشه در شخصیت های لطمه دیده پررنگ است. در شخصیت آینه غریزه جنسی با شیطنتی که همراه اوست، خودرا نمایان می کند؛ اما توأمان که نیاز جنسی در او بروز مشهود دارد، نیاز به آزادی به شکل رقصیدن تا دیدن شعله آبی خودش را نشان میدهد. نیازهای حوزه ایمنی که امنیت، نظم و ثبات را شامل می شوند در مراتب بالاتری از نیازهای فیزیولوژیک قرار دارند و آزادی، دنباله روی امنیت و در همین ردیف است.
این پژوهشگر اظهار داشت: رقص به عنوان نوعی رهاشدگی تن به علت تولید ثروت برای خانواده، تحسین شده است. هرچند صدای خلخال و نای نی در خواب هم او را رها نمی کند و نویسنده آنرا به مثابه زنگوله ای می داند که بر گردن سگی است تا هیچ گاه نتواند از قافله دور شود. کولی کنار آتش، داستان دختری کولی است که در مقابل قانون و سنت قبیله اش می ایستد و طرد می شود. او در پی یافتن راهی جهت زندگی بدون قبیله با موانع و داستان هایی روبه رو می شود که باید یا ازشان عبور کند یا به صورتی به حل آنها فائق آید.
روانی پور در کولی کنار آتش از تمام خاصیت های یک فرا داستان برای ساخت داستان خود بهره برده است
در ادامه سیده عذرا موسوی با اشاره به فرا داستان بودن این قصه اظهار داشت: فراداستان یکی از گونه های رایج رمان های پسامدرن و درحقیقت داستانی است که آگاهانه توجه خواننده را به تصنّعی بودن خود جلب می کند و به روش های مختلف خواننده را از دنیای داستان جدا می کند. ترفندهای فراداستانی گونه ای از آشنایی زدایی اند و اظهارنظر راوی در داستان یکی از خاصیت های مهم فرا داستان است؛ برای اینکه می خواهد خودآگاهی خودرا بطور مستمر به نمایش بگذارد. هم چنین خواننده با شخصیت هایی روبه رو می شود که با پیرنگ داستان و نویسنده مخالفت می کنند و در پی کسب استقلال فردی هستند.
وی اضافه کرد: روانی پور در کولی کنار آتش از تمام خاصیت های یک فراداستان برای ساخت داستان خود بهره برده، اما در مواقعی، کار رو به گزارش و روایت نهاده است. در این قصه، نویسنده با شخصیت اصلی گفت و گو می کند و با او گرفتار تعارض می شود. آینه به مجازی بودن شخصیت خود پی می برد، در مقابل نویسنده قد علم می کند و از او اطاعت نمی نماید. او می خواهد مطلبی میل خودش نوشته شود. نویسنده به او وعده می دهد که در فصل های بعد، زندگی بهتری خواهد داشت، اما آینه تحمل رنج هایی را که نویسنده برایش رقم زده است ندارد. می خواهد از داستان بگریزد و این خیال گریز و تعارض با نویسنده، در کل داستان جریان می یابد.
موسوی اظهار داشت: نویسنده گاهی به گونه ای بسیار تصنعی در داستان مداخله می کند و به قهرمان می گوید که باید چه کار کند؛ «بقچه ات را برمی داری، خواب آلود و خوشحال پیاده می شوی، دستت را برای تاکسی باری تکان می دهی.» نویسنده می کوشد سمت وسوی داستان را به دست بگیرد و شخصیت های جدیدی وارد می کند؛ بطورمثال برای مساعدت با آینه یک راننده تاکسی خلق می کند و او را به کمک آینه می فرستد. مداخله گری نویسنده در کشاندن پای آینه به تهران نیز آشکارا مشخص است. آینه که خودرا متعلق به جایی نمی داند و از بوشهر و اهواز و بندرعباس با تعبیر «غربت» یاد می کند، پس از شیراز با یک رانندخ کامیون -در نقش همسر موقت- راهی بندرعباس می شود، جایی که به نظر می آید مقرر است مأمنش باشد، ولی ناگهان راننده، آینه را ترک می کند و نویسنده در اصراری عجیب، پای آینه را به تهران می کشد. ولی تهران مانند شهرهای دیگر «غربت تهران» نیست؛ «تهران» است. آینه ازآن رو باید در تهران باشد؛ چون نویسنده تنها مکانی را که امکان تحقق به داستانش می دهد، تهران می داند.
کولی کنار آتش خیلی از خاصیت های داستان های پسامدرنیستی را داراست
در ادامه فاطمه نفری ضمن تأیید فرا داستان بودن اثر اظهار داشت: کولی کنار آتش خیلی از خاصیت های داستان های پسامدرنیستی را داراست و می توان تعدادی از این خاصیت ها را مورد بررسی قرار داد. پیرنگ غیر منسجم و عدم وجود روابط علی و معلولی، راوی چندگانه و تغییر و نوسان زاویه دیدها، به سخره گرفتن سنت ها و ایستادن مقابل عرف (اولین نمونه، حرکت آغازین آینه است)، حضور نویسنده چه به عنوان راوی و چه غیر راوی، به صورتی که گاه ممکنست از شگردهای داستان نویسی حرف بزند. هم چنین روایتی نامطمئن و پر از ابهام تا به خواننده این اجازه را بدهد که برداشت های گوناگون و تأویل های خاص داشته باشد.
از دیگر خاصیت های این آثار، نشان دادن تغییرات زندگی از نظر فناوری، پیشرفت و تغییرات گسترده است که ما در کولی کنار آتش، این پیشرفت را در باسواد شدن و گرایش آینه به هنر و هم چنین یک جانشینی قبیله در آخر کار می بینیم.
وی اضافه کرد: شخصیت در این نوع داستان ها لغزنده، غیر قابل اعتماد، غیر قابل باور و گاه با هویت های تخیلی می آید و وجودش رؤیاگونه و کابوس وار است. زن سوخته، پیرزن در باغ انار یا راننده کامیون دوم، همه از این دست شخصیت ها هستند. دیگر این که شخصیت در این داستان ها گرفتار بحران هویت می شود و به لحاظ روان شناختی نامتعادل است.
داستان زنان و روایت زیرپوستی مردان
در ادامه سیده فاطمه موسوی نیز در ادامه قصه را چنین توصیف کرد و اظهار داشت: کولی کنار آتش داستان زنان است، اما زیر پوست آن، داستان مردان هم روایت می شود؛ مردانی که از زنان بهره می کشند و از آنان در امتداد اهداف خود بهره می برند. پدر آینه او را برای درآمد و مال اندوزی می خواهد. او دخترش را هر شب ملزم به رقاصی می کند و همسرش را در دوران بیماری تنها گذاشته و با زنی جوان که دوست آینه است، ازدواج می کند. هرچند که بطورکامل از احساسات و عواطف پدری خالی نیست و در هنگام ترک آینه بعد از خیانتش، برای او پول می گذارد و به خاطر طرد آینه از قبیله از شدت غم فرو می ریزد.
وی اضافه کرد: مانس نویسنده، آینه و قصه هایش را برای کتابش می خواهد و بعد از کام جویی از او، غافل و بی آنکه نشانی از خود باقی بگذارد، بدون این که نگران دختر و آینده موهومش باشد، با خیال آسوده می گذارد و می رود. «شکری» که به بهانه پناه دادن به او و زندگی در کنار مادرش، قصد سوءاستفاده از آینه را دارد و راننده کامیون مبارز فراری ای که در پوشش ازدواج با او قصد فرار به خارج از کشور را دارد و همین که متوجه حشر و نشر آینه با مبارزان می شود، شبانه و غافل او را ترک کرده و می رود، یا مردانی که به هوای کام جویی و به دست آوردن دست مزد ناچیز زنان، آنان را صیغه کرده و هر وقت هوا را پس می بینند دیگر خبری از آنها نمی گردد. هرچند نمی توان از کمک مردانی چون پدر «مریم» که کامیون دار است و راننده ای که نویسنده برای کمک، خلق می کند یا کشیش «یوحنا» چشم پوشید، اما در کل مردان داستان، مردانی خودخواه، حافظ منافع خود و سوءاستفاده گرند که زنان نمی توانند بر آنان تکیه کنند. زنان داستان بدنبال محبت هستند، بدنبال تکیه گاهی که آرام جان شأن باشد، اما این مأمن جان و آرام دل، مردان داستان نیستند.
قصه گویی در کولی کنار آتش؛ یک قدم عقب تر از مضمون پردازی
مطهری راد در بخش دیگری از این جلسه، بحث کهن الگویی را این طور ادامه داد و اظهار داشت: شخصیت اصلی داستان سفری در قالب رفت و برگشت دارد. در این رفت و برگشت آن چیزی که تغییر می کند، شخصیت است. او ناچار به تغییر است؛ چون امیدی به تغییر و بهبود جامعه اش ندارد. «کارول پیرس» در کتاب «بیداری قهرمان درون» از دوازده کهن الگو به عنوان مراحل بیداری درونی شخصیت نام می برد. این عناوین عبارتند از: معصوم، یتیم، حامی، جست وجوگر، نابودگر، عاشق، آفرینش گر، حکمران، جادوگر، فرزانه و دلقک. این کهن الگوها را می توان هم مرحله ای از سفر و هم به عنوان راهنمای سفر دانست. هم چنین این سفر ممکنست سفری بیرونی (آفاقی) باشد یا سفر درونی (انفسی).
وی اضافه کرد: سفر مسافر این رمان در کنار خالقش (نویسنده) سپری می شود. او یک سفر آفاقی دارد و یک سفر انفسی. آینه از آفرینش گری بیرونی به آفرینش گری درونی می رسد. اوضاع او آن قدر بغرنج است که حتی از دست آفریدگارش هم کاری ساخته نیست. قهرمان قصه، از جایی به بعد ناچار یقه نویسنده را می چسبد و بی تاب، اعتراض می کند سرنوشتش را عوض کند، ولی گویی این سرنوشت از ازل برای او نوشته شده و دیگر قابل خط زدن نیست. آرکی تایپ خالق در این قصه، آمادگی تغییر زندگی آینه را ندارد، او حتی هیچ خلاقیتی ندارد که بشود امید داشت که شاید زندگی این دختر را به گونه ای یا رومی روم کند یا زنگی زنگ! آینه در این قصه در وضعیتش معلق است. خود باید خدای خود باشد. دنیای تاریک و پر از اژدهایش را باید با دو پای نحیفش طی نماید و چاره ای جز قوی بودن ندارد. راهی به جز تحمل کردن و بزرگ شدن ندارد. این جاست که آینه تصمیم خودش را می گیرد. آفرینش گری را درون خودش می یابد و سفر انفسی اش را با تصمیم تازه ای شروع می کند.
مطهری راد افزود: آن چه پیدا است، قصه گویی در کولی کنار آتش یک قدم عقب تر از مضمون پردازی است. بار کلمات این قصه بمنظور طلبیدن یاری است. داستان با نشان دادن وجه تاریک کهن الگوها در مقابل شخصیتش، نشاط و روح زندگی را از قصه زدوده و فقط زنگار را نگه داشته است.
بی نظمی ورود و خروج دائم نویسنده
سمیه عالمی هم اظهار داشت: اگر بنا را بر این بگذاریم که در چنین آثاری، ساختارشکنی علاوه بر محتوا در فرم نیز اتفاق می افتد، شاید نویسنده در بخش آغازین کار توانسته باشد این ساختارگریزی را در زبان محقق کند، اما کمی که پیش می رود این روال بیش تر به یک شلختگی در زبان و سپس در راوی و زاویه دید منجر می شود. درست که فمنیسم زاییده جهان مدرن است و نویسنده هم بنا را گذاشته بر این که داستانی مدرن بنویسد، اما او از عهده نظمی که جهان داستان باید در این بی نظمی انتخاب شده، داشته باشد برنیامده است. نمی شود بی نظمی ورود و خروج دائم نویسنده در اثر را به داستان مدرن و ساختارگریزی و فرا داستان نسبت داد. پس در نهایت آن چه در این رمان به چشم می آید اعتراض اغراق شده نویسنده به وضعیت زنان و جبهه گیری در مقابل آنست که با تنه اصلی داستان چفت نشده است.
وی اضافه کرد: به نظر می آید بااینکه نویسنده ادعای داستانی با ظرفیتهای زیبایی شناسانه مغفول مانده زنانه دارد، اما ادعایش در قواره یک بیانیه جنبش های آزادی بخش زنان باقی مانده است. همین مورد سبب شده داستان در استفاده از نمادها و معناها گرفتار تکرار و زیاده گویی شود و گاهی بر ضد خودش عمل کند. از این نمادها می شود به آتش و ظرفیتهای معنایی از دست رفته اش به علت تکرار بیش از اندازه اشاره نمود.
استفاده از کشیش یوحنا؛ هوشمندی نویسنده
در ادامه مرضیه نفری اظهار داشت: نگارنده عقاید خودرا در قالب داستان برای خواننده به تصویر کشیده است. باتوجه به پایان داستان و سرنوشت شخصیت ها هدف و آرزوی زن ایرانی از دید نویسنده کتاب چیست؟ چرا «نیلی»، شخصیت فرهیخته داستان، مبارزه را رها و وطن را ترک می کند؟ آینه هم بر حسب اتفاق، نه انتخاب، به سمت نقاشی کشانده می شود، اما چطور می توان آینه را به عنوان هنرمند و نقاش پذیرفت؟ هنر مقوله ای است آمیخته با تفکر و جهان بینی. آیا ما این رشد و تعالی را در آینه می بینیم؟ علاوه بر این که آینه و خانواده و قبیله اش جز قشر فرودست بوده اند، این قشر در صورت ارتقا وارد طبقه متوسط جامعه می شود. به همین خاطر ما نمی توانیم به آسانی آینه را جز قشر فرهیخته بپذیریم.
وی اضافه کرد: هوشمندی نویسنده، استفاده از کشیش یوحناست. در تاریخ آمده که کشیش یوحنا از تبار یکی از سه مغ ایرانی بود که در انجیل به آن اشاره شده است. وی در گنجینه خود آینه ای داشت که می توانست سرزمین هایش را در آن ببیند. انتخاب کشیش یوحنا و ارتباط معنادار نام آینه تحسین خواننده را برمی انگیزاند.
نظم وقوع حوادث و توالی زمانی تکه های روایت به هم خورده است
در ادامه عذرا موسوی به زاویه دید اثر اشاره نمود و اظهار داشت: روانی پور در طول داستان به یک نوع زاویه دید پای بند نیست و همیشه از خط اصلی گفتار خارج می شود. او با شگرد چرخش زاویه دید، تمرکز در روایت را برهم می زند و با روی آوردن به زوایای دید چندگانه و آشفته و نامنسجم، جهانی پیچیده و لجام گسیخته را ترسیم می کند. داستان، سرگردانی و تزلزل شخصیت را بازگو کرده و خواننده را در پیچیدگی داستان، آشفته و سردرگم می نماید؛ برای اینکه از نظر یک نویسنده پسامدرن واقعیت مخدوش و متلاشی شده است.
وی اضافه کرد: نویسنده داستان را با زاویه دید دانای کل آغاز نموده است، ولی بجای این که در مقام یک عالم همه چیزدان باقی بماند، با استفاده از زاویه دید دوم شخص، گاهی خود، آینه، پسرک دانش آموز، کیمیا و یا فرزانه را مخاطب قرار داده و خطاب به خواننده، او را در جریان رویدادها و حوادث می گذارد. در بخشهایی نیز روایت به اول شخص و یا سوم شخص محدود سپرده می شود. در کولی کنار آتش، نظم وقوع حوادث و توالی زمانی تکه های روایت به هم خورده است و زمان زیادی لازم است تا خواننده با چینش قطعات و تکه های داستانی، به نظم و ترتیب روایی منطقی داستان برسد. شاید یکی از دلیلهای گسترش نیافتن گونه رمان پسامدرن در ایران -ضمن این که راهی طولانی تا پخته شدن در پیش دارد- این باشد که قصه و خط روایت برای انسان ایرانی که سال ها با قصه عجین بوده، اصالت دارد.
شخصیت در داستان های پسامدرنیستی قابلیت تبدیل شدن به قهرمان را ندارد
در ادامه فاطمه نفری نیز در ادامه واکاوی داستان های پسامدرنیست اظهار داشت: اساساً شخصیت در داستان های پسامدرنیستی، قابلیت تبدیل شدن به قهرمان را ندارد. این عدم تعادل را در آینه نیز که گاه بدنبال عشق و گاه بدنبال هویت خویش، بدون هدفِ واضحی به اقلیم های مختلف، یا بدنبال آدم های مختلف قدم برمی دارد، به خوبی می توان مشاهده کرد. وی در ابتدا بدنبال مانس خود آواره بوشهر می شود، سپس در شیراز بدنبال مریم با جو سیاسی و مبارزات آشنا و بعد او را رها و با راننده کامیون بدنبال تجربه عشق، عازم بندرعباس می شود. راننده که رهایش می کند، باردیگر عازم تهران می شود تا مونس خودرا بیابد و آنجا باردیگر با آدم های جدیدی بُر می خورد.
وی اضافه کرد: دکتر «حسین پاینده» در کتاب «گفتمان نقد» به این مسأله می پردازد که نظریه پردازان در بحث داستان های پسامدرن دو رویکرد سبک شناختی و فلسفی را مدنظر قرار می دهند. در رویکرد سبک شناختی، عده ای از نظریه پردازان لیستی از مؤلفه های سبکی یا آن چه خاصیت های ادبیات پسامدرن می نامند، ارائه کرده و نقدهایشان معطوف به این است که مصادیق خاصیت های مطرح شده را در این آثار مورد بررسی قرار دهند.
این پژوهشگر اظهار داشت: «بری لوئیس» همچون نظریه پردازانی است که با رویکرد سبک شناختی، پسامدرنیسم را تعریف می کند و رهیافت او نمونهی کاملی از نظرهای ارائه شده است. از فاکتورهای او می توان در رمان کولی کنار آتش به این موارد اشاره کرد: بی نظمی زمانی در روایت رویدادها: از آنجائیکه پسامدرنیست ها به طرز خودآگاهانه مرز بین تاریخ و خیال پردازی را مخدوش می کنند، در رمان کولی کنار آتش نیز نویسنده وقایع تاریخی مانند انقلاب ۵۷ یا وقایع سال ۵۹ را در هاله ای از ابهام، ناآگاهی آینه و بی نظمی و گسست روایت می کند؛ به شکلی که به آینه یا راویان دیگر نمی توان اعتماد کرد. ازهم گسیختگی: در رمان کولی کنار آتش نیز ازهم گسیختگی عناصر داستانی مانند پیرنگ (پیرنگ غیر منسجم، عدم وجود روابط علی و معلولی)، شخصیت (شخصیت غیر حقیقی و بی ثبات، گاه کنش گر و گاه نظاره گر)، زاویه دید (راوی چندگانه و نوسان زاویه دید)، زمان (پرش های زمانی، زمان غیر واقعی)، مکان (تغییر دائمی مکان و عدم پرداخت واقعی به اقلیم) را می توان مشاهده کرد و دور باطل: در کولی کنار آتش شاهد حضور مکرر نویسنده در داستان هستیم و او را همیشه در داستان حاضر می بینیم. هم چنین نویسنده از شگرد ورود موضوعات مختلف فلسفی، اجتماعی، سیاسی، طنز برای گسست و هم چنین دور باطل استفاده می نماید.
نویسنده تلاش نموده نقاشی را مکانیزم دفاع از شخصیت در مقابل تنش ها قرار دهد
در ادامه معصومه امیرزاده اظهار داشت: «آینه برای منفعت نمی رقصد؛ او می خواهد شعله آبی را ببیند که سمبل رهاشدگی و میل به بروز تنانگی است. نیازهای بالاتر برای زنده ماندن کم تر ضروری هستند و عدم ارضای آنها بحران ایجاد نمی کند، اما آشنا شدن با مانسو ارضای نیازهای سطح اول و دوم، نیاز دیگری را در او بیدار می کند. از دید مازلو این نیازها هرچند برای زنده ماندن کم تر ضروری به نظر می رسند و می توان آنها را به تعویق انداخت، ولی ارضای آنها شخصیت را به سمت خودشکوفایی می برد. البته باید توجه داشت که مسأله در ارضای نیازها، بهبود زندگی است. نیاز به تعلق پذیری و محبت در آینه با مانس بیدار می شود.
وی افزود: او در مقابل فاش کردن نام مانس جان سختی نشان میدهد. نیاز به احترام و خودشکوفایی در وضعیتی ایجاد می شوند که شرایط زیست شخصیت به ثبات لازم با تامین سایر نیازها رسیده باشد. مازلو معتقد می باشد، بزرگ سالانی که از نظر هیجانی سالم هستند به طور معمول نیازهای ایمنی خودرا ارضا کرده اند و ارضای نیاز به تعلق در جوامعی که بطور فزاینده تغییر می کنند دشوارتر است. آینه در طول داستان به علت عدم ارضای کامل نیاز به تعلق مدام به دامن آدم های تازه، ازجمله راننده های کامیون و هم خانه های مختلف می افتد. نویسنده با بوجودآوردن شرایط حرکت به سمت هنر تلاش نموده نقاشی را مکانیزم دفاع از شخصیت در مقابل تنش ها قرار دهد و او را به سمت خودشکوفایی بکشاند، اما به علت گسست های پیرنگی و ذات داستان هایی که به سمت پست مدرن می روند، ایجاد تعادل ثانویه برای شخصیت دشوار است و رسیدن او به خودشکوفایی را باورپذیر نمی نماید.
سپس فاطمه موسوی اظهار داشت: طی داستان، نویسنده سه پیرزن خلق می کند. اولی پیرزن بی رحم قبیله که میراث دار مردگان و سنت هاست و هموست که با اطلاع از خیانت آینه موجب شکنجه وحشیانه و طرد او از قبیله می شود، او را تا لبه پرتگاه نابودی پیش می برد و مانع بازگشت او به قبیله است.
وی افزود: دومی پیرزنی است در باغ شیراز که بعد از اینکه آینه مشغول به کار می شود و دل به باغ و کار در آن می دهد، او را از کار کردن در باغ برحذر می دارد و هشدار می دهد که باغ؛ زندگی، آرزوها، جوانی و زیبایی او را ربوده و اسیر خودش کرده و مبادا این اتفاق برای آینه هم بیفتد. در صحنه سوم، پیرزنی است که در کارخانه حضور دارد. او همان حرف های پیرزن باغ شیراز را تکرار می کند و از آینه می خواهد که تا دیر نشده و او اسیر کارخانه و صاحبش نگشته از آن جا برود. حضور دو پیرزن که هر دو سخنان یکسانی را تکرار می کنند و نگران آینده آینه بوده و گذشته خودرا برای او بازگو می کنند اتفاقی نیست، همان گونه که حضور پیرزن خودکامه و بی رحم قبیله از سر اتفاق نیست.
موسوی در آخر اظهار داشت: نظام سنتی و سرمایه داری هر دو نابودکننده زندگی و آمال زنانند؛ مگر این که زنان راه خودرا پیدا کرده و با تاکید بر داشته ها و استعداداهای شان راه خودرا یافته و آینده خودرا بسازند. همان گونه که آینه ای که همیشه با خرید آینه و پیمودن سفری دورودراز (سفر قهرمان) همیشه بدنبال شناخت خود بوده، استعداد خودرا در بحرانی ترین شرایط کشف کرده و تحت آموزش نقاش مسیحی تبدیل به نقاشی معروف می شود.آن گاه به قبیله بازگشته و به آنها ثابت می کند که اگر بخواهی می شود؛ حتی اگر قبیله که نمادی از جامعه است، مرگت را بخواهد و تو را به خاطر سنت شکنی تنها بگذارد. قبیله که نهایت تغییر و هنرش در بستر زمان، تبدیل در به دری و غربتش به یک جانشینی بوده، آن هم در مکانی که بواسطه سکونتش در آن جزو بدنام ترین و خطرناک ترین مناطق شهر است.
منبع: persiblog.ir
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب