حاج احمد چگونه جاویدالاثر شد ، ۱
حاج احمد گفت تکلیف ما واضح است برای عملیات آماده شوید!
به گزارش پرسی بلاگ، حاج احمد پس از دیدار رزمندگان با امام در جماران اظهار داشت: تکلیف ما واضح است. باید برای عملیات بعدی عازم منطقه جنوب بشوید و خیلی سریع عملیات بعدی را شروع کنید.
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: از سال ۱۳۶۱ چهاردهمین روز تابستان، برای جریان مقاومت اسلامی روز خاصی است. خاص بودنش به این جهت است که یکی از تابناک ترین فرماندهان جبهه مقاومت توسط تروریست های اجاره ای «شر مطلق» ربوده شد و تا سال ها تنها واکنش ها نسبت به سرنوشتش سکوت بود. نبودن اسرارآمیز سردار احمد متوسلیان آنگاه که تروریست های اجاره ای آمریکا در لباس حزب بعث، ضرب شصت سهمگینی دیده بودند، خون ها را به جوش آورد، چونکه فرمانده مسیر پیروزی را می دانست.
فرمانده احمد متوسلیان فروردین ۱۳۳۲ در تهران به دنیا آمد. تحصیل را تا دو سال از دانشگاه در رشته برق دانشگاه علم و صنعت ادامه داد. قبل از انقلاب خوی ظلم ستیزی اش آشکار بود و همیشه پناهگاهی برای محرومان به شمار می رفت. طبیعی بود که چنین شخصیتی به صف مبارزان بپیوندند و هراسی از نیروی شیطانی ساواک نداشته باشد، حتی اگر در فلک الافلاک زندانی اش کنند.
پس از پیروزی انقلاب و به قدرت رسیدن محرومان، فرمانده مسئول تشکیل کمیته انقلاب اسلامی در یکی از محلات جنوبی تهران که محل زندگی شان بود، شد و بعد از شکل گیری سپاه پاسداران به خدمت سپاه درآمد. بعد از شکل گیری ماجراهای شرورانه ضدانقلاب در کردستان داوطلبانه به این منطقه رفت. انقلابیون کرد و علاقه مندان به انقلاب و اسلام در این منطقه خدمات او را فراموش نخواهند کرد. وی در تثبیت مواضع نیروهای انقلاب در بوکان، سقز و بانه و در نهایت آزادسازی این مناطق درخشان عمل کرد. خرداد ۵۹ نیز توانست شهرستان مریوان را از تصرف نیروهای ضدانقلاب خارج کند. او نقش مهمی در تسکین دردهای مردم غیور کرد داشت و به همین دلیلهای نیز مسئولیت سپاه مریوان را بر عهده او گذاشتند.
فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله و نقش بی بدیلش در عملیات بیت المقدس که به آزادسازی خرمشهر انجامید، از دیگر مجاهدت های حاج احمد متوسلیان است. بعد از آن بود که به ماموریت سوریه و لبنان رفت و ماجراهایی که منجر به ربودنش توسط اسرائیل در بیروت شد، در صورتیکه در اتومبیل سفارت بود و کاردار سفارت ایران در لبنان در اتومبیل حضور داشت.
ماجرای حضور فرمانده در سوریه و بیروت و ماجرای ربودنش و در نهایت خبرهای پیرامون شهادتش که دیر به مردم و دوست دارانش رسید، هنوز هم یکی از نقاط تاریک تاریخ معاصر ایران است و هنوز هم همه حرف ها درباره ی این جریان زده نشده و این غبار ۳۸ سال است چهاردهمین روز تابستان را برای دوستداران فرمانده تلخ می کند.
علی نور آبادی روزنامه نگار و پژوهشگر مجموعه مقاله ای با عنوان «حاج احمد چگونه جاویدالاثر شد؟» نوشته که در آستانه سالروز ربایش و شهادت احمد متوسلیان برای انتشار در اختیار مهر قرار گرفته است.
این مجموعه سه قسمت دارد که مشروح قسمت اول آنرا در ادامه می خوانیم؛
۱- مقدمه
نیمی از اهداف عملیات بزرگ «الی بیت المقدس» محقق نشده بود. بر طبق طرح این عملیات قرار بود تا دروازه های بصره پیش برویم و در پشت شط العرب پدافند نماییم. درست است که خرمشهر آزاد شده و ما به مرز رسیده بودیم اما این تنها نیمه اول اهداف عملیات بود. دیگر نیرو و توانی نمانده بود که جلوتر برویم.
فرماندهان و نیروها در جنوب، برای عملیات بعدی تلاش می کردند. همه سخت مشغول شناسایی و آماده کردن مقدمات عملیات رمضان بودند که به شکلی تکمیل عملیات الی بیت المقدس بود و ما باید از کانال پرورش ماهی بعنوان مهم ترین مانع طبیعی و دفاعی بصره عبور می کردیم و به شط العرب می رسیدیم. رسیدن به این رودخانه یعنی تهدید بصره دومین شهر بزرگ عراق. در همین زمان، صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش و محسن رضایی فرمانده کل سپاه برای جلسه ای مهم به تهران و دفتر رییس جمهور فراخوانده شدند. اما این جلسه مهم برای چه بود؟
عجله نکنید، لازم است چند روز به عقب تر برگردیم. ایران با عملیات الی بیت المقدس، کار ناممکن را انجام داد و خرمشهر را بعد از ۱۹ ماه اشغال در ۳ خرداد ۱۳۶۱ آزاد کرد. رزمندگان بعد از ۲۴ روز نبرد سخت و سنگین به مرخصی رفته بودند. ۱۳ خرداد فرماندهان لشکرها و تیپ های ارتش و سپاه به دیدار امام در جماران رفتند. امام در این نشست باز هم بر وحدت و انسجام نیروها تصریح کرد و آنرا رمز پیروزی دانست: «… اعجاب دارند از این برادری که همه گروه ها با هم دارند که گاهی گفته می شود که وقتی انسان وارد می شود آنجا و نمی شناسد، اصلاً نمی تواند تمییز بدهد که کدام ارتشی اند، کدام سپاهی اند، کدام بسیجی اند. این طور با هم هستند… این نصرت الهی است و یکی از احکامی که مورد توجه است این وحدت و انسجام همه است و خصوصاً قوایی که در فعالیت نظامی هستند، اینها اگر -خدای نخواسته- یک وقتی یک اختلافی در خودشان بروز کند همان روز است که آمریکا به مقاصد خودش نزدیک می شود.» (صحیفه امام، ج ۱۶، ص ۲۸۷)
در این دیدار همه بودند بجز حاج احمد متوسلیان فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسول الله که نقش اصلی را در فتح خرمشهر داشت. حاج احمد دیر رسیده بود. دیدار تمام شده بود که او عصا بدست به همراه ناصر کاظمی فرمانده سپاه کردستان و دوست و همرزم قدیمی او در ایام سخت کردستان تازه رسیدند. به امام گفتند که حاج احمد آمده اما وقت ملاقات تمام شده است. امام با خوشرویی اجازه داد و حاج احمد و ناصر کاظمی دیدار خصوصی دو نفره با امام داشتند.
خستگی یک ماه عملیات با دیدار امام از تن رزمندگان برطرف شده بود و خوشحال بودند. ملاقات احمد با امام زیاد طول نکشید. بچه ها بیرون جماران منتظر فرمانده شأن بودند. حاج احمد پایش را که از بیت امام بیرون گذاشت، عصایی را که از مرحله سوم عملیات الی بیت المقدس و به خاطر زخمی شدن پایش به یادگار داشت، انداخت و اظهار داشت: «دیگر عصا نمی خواهم و می خواهم بدون عصا راه بروم.» البته حاج احمد خوب شدن پایش را از تأثیر معنوی امام می دانست.
حاج احمد و رزمندگان، خوشحال و صحبت کنان سرازیری جماران را پایین آمدند تا به میدان قدس رسیدند. حاج احمد طاقت نداشت و می خواست هر چه زودتر تکلیف بچه ها را معلوم کند. بچه ها در شروع میدان قدس روی زمین نشستند و حاج احمد اظهار داشت: «تکلیف ما واضح است. باید برای عملیات بعدی عازم منطقه جنوب بشوید و خیلی سریع عملیات بعدی را شروع کنید.»
مأموریت بعدی ابلاغ گردیده بود و بچه ها عازم جنوب شدند تا فورا شناسایی ها را در منطقه شلمچه شروع و مقدمات را آماده کنند. همت اما دو روز دیرتر به جنوب رفت. خانواده اش در شهرضا بود و از تهران به اصفهان رفت تا سری به آنها بزند. علاوه بر اعلام شفاهی، حاج احمد ۱۶ خرداد در حکمی کتبی به سعید قاسمی مسئول واحد اطلاعات عملیات تیپ ۲۷ «شناسایی غرب خرمشهر، منطقه شلمچه و داخل خاک عراق تا کانال پرورش ماهی» را به او ابلاغ و تاکید می کند: «… شناسایی باید بصورت شبانه روز صورت گیرد و این تکلیفی است که ان شا الله باید حتما صورت گیرد.» تاکید حاج احمد بر شناسایی شبانه روزی به خاطر آن بود که عملیات بعدی باید هر چه زودتر انجام می شد. نباید به عراق فرصت داده می شد تا پس از شکست سنگین عملیات الی بیت المقدس و از دست دادن خرمشهر، خودش را پیدا کند. سرعت عمل در عملیات بعدی بسیار مهم بود. حتی یک روز هم یک روز بود که عراق نتواند خودش را آماده کند.
حاج احمد ۱۶ خرداد در حکمی کتبی به سعید قاسمی مسئول واحد اطلاعات عملیات تیپ ۲۷ «شناسایی غرب خرمشهر، منطقه شلمچه و داخل خاک عراق تا کانال پرورش ماهی» را به او ابلاغ و تاکید می کند: «… شناسایی باید بصورت شبانه روز صورت گیرد و این تکلیفی است که ان شا الله باید حتما صورت گیرد.» تاکید حاج احمد بر شناسایی شبانه روزی به خاطر آن بود که عملیات بعدی باید هر چه زودتر انجام می شد. نباید به عراق فرصت داده می شد تا پس از شکست سنگین عملیات الی بیت المقدس و از دست دادن خرمشهر، خودش را پیدا کند
۲- توطئه پیچیده اسرائیلی
نیمه شب ۵ شنبه ۱۳ خرداد ۶۱ (۳ ژوئن ۱۹۸۲) شولومون آرگف سفیر اسرائیل در لندن در هتل دورچستر ترور شد. البته سفیر، زخمی شد و کشته نشد. چنانکه بعداً مشخص شد این ترور بدست ابونضال (صبری البنا) عضو پیشین و اخراجی سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) صورت گرفته بود. ابونضال از افراطی ترین اعضای ساف بود و به سبب مخالفت با یاسر عرفات از این سازمان اخراج شد و گروهی جدا درست کرد. او معتقد که عرفات سستی می کند و اهل مبارزه با اسرائیل نیست. نام عرفات و دیگر رهبران ساف همیشه در فهرست ترور گروه ابونضال بود و عرفات هم حکم قتل ابونضال را صادر کرده بود. بعداً فاش شد که ترور آرگوف با چراغ سبز صدام بوده است. تحقیقات پلیس لندن هم نشان داد که تفنگ ضارب را افسر اطلاعاتی سفارت عراق در لندن به او داده است.
هر آغازکننده جنگی نیاز به بهانه ای برای حمله دارد و الان بهانه حمله فراهم شده بود. حمله سراسری و همه جانبه رژیم صهیونیستی به لبنان ۱۵ خرداد ۶۱ (۵ ژوئن ۱۹۸۳، ۱۲ روز بعد از فتح خرمشهر) شروع شد. اسرائیل در عملیاتی به نام «صلح برای الجلیل» از زمین، هوا و دریا به خاک لبنان حمله کرد. آریل شارون وزیر جنگ دولت مناخیم بگین در حالیکه لباس مذهبی یهودی پوشیده بود در کنیسه مرکزی بیت المقدس دستور حمله را صادر کرد. قصد اسرائیل حمله سریع و برق آسا بود مانند حمله نازی ها. لبنان بطورکامل بی دفاع بود و ارتش اسرائیل توانست در مدت یک هفته به بیروت برسد و آنرا بطورکامل محاصره کند. آریل شارون با تانک هایش وارد شهر شد. تقریبا هیچ مقاومتی در مقابل هجوم اسرائیل صورت نگرفت، به جز در شهر صور و ضاحیه جنوبی بیروت که شیعیان بودند. مقاومت شیعیان در جنوب بیروت نگذاشت که تصرف پایتخت لبنان کامل شود.
البته پیش از حمله اسرائیل، هماهنگی ها و برنامه ریزی های وسیعی صورت گرفته بود. مناخیم بگین نخست وزیر رژیم صهیونیستی بصورت محرمانه از حسنی مبارک رییس جمهور مصر قول و تعهد گرفته بود که در صورت جابجایی لشکرهایش از صحرای سینا به شمال فلسطین، مصر هیچ اقدام نظامی نکند. در عربستان هم در همین روزها ملک خالد پادشاه این کشور بصورت ناگهانی با زندگی وداع کرد و ولیعهد او ملک فهد، پادشاه شد. کشورهای عربی هم خواب شأن تنها با خطر انقلاب اسلامی که «دروازه های شرقی جهان عرب» را تهدید می کرد، آشفته شده بود و نه با اسرائیل و حمله آن به لبنان.
روشن است که حمله اسرائیل نمی توانست بدون هماهنگی و آگاهی آمریکا باشد. چنانکه یک هفته پیش از حمله اسرائیل، الکساندر هیگ وزیر خارجه وقت آمریکا در مصاحبه مطبوعاتی خود در ۹ خرداد ۶۱ (۲۹ مه ۱۹۸۳) سیاست بین المللی آمریکا را حل سه بحران اعلام نموده بود: بحران جنگ ایران و عراق؛ ایران خرمشهر را آزاد و به مرز عراق رسیده بود. ایران در آستانه ورود به خاک عراق بود و حکومت صدام به خطر افتاده بود. جنگ بطور قطع نباید به نفع ایران به پایان می رسید. بحران دوم، احتمال شکل گیری جریان مذهبی جدید که سبب اتحاد کشورهای خاورمیانه شود و امنیت ما را در منطقه حساس خلیج فارس به خطر اندازد. و بحران سوم، مسئله حضور نیروهای سازمان ملل در جنوب لبنان و ادامه جنگ ۷ ساله داخلی این کشور. ژنرال هیگ تاکید کرده بود که دولت آمریکا تمام توان خودرا برای حل این بحران ها بکار خواهد گرفت.
هر چند هدف اصلی اسرائیل از حمله به لبنان، اخراج سران و مبارزان سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) از لبنان و ایجاد منطقه امنیتی در مرز لبنان و فلسطین بود اما به هدف مهم دیگری هم رسید و آن کشاندن نیروهای ایرانی به جبهه لبنان و تقسیم این نیروها در دو جبهه بود.
چنانکه ۹ ماه بعد روزنامه گاردین در شماره ۷ مارس ۱۸۹۳ خود نوشت: «دولت عراق قصد داشت تا تجاوز به لبنان را به جلو بیندازد تا به این وسیله به تحریک اسرائیل پرداخته و به نام وحدت اعراب در مقابل رژیم صهیونیستی، بهانه ای برای قطع جنگ با ایران قرار دهد.»
همچنین کِنِت آر تیمرمن پژوهشگر آمریکایی بعداً در کتاب «سوداگری مرگ» نوشت: «در اواخر ماه مه ۱۹۸۳ وضع عراق در جبهه ها بسیار وخیم شد. نیروهای ایرانی بصره دومین شهر بزرگ عراق را که تنها راه دسترسی این کشور به خلیج فارس بود زیر فشار قرار دادند. صدام در منتهای ناامیدی از آیت الله خمینی تقاضای صلح کرد، وی اعلام نمود بطور یکجانبه نیروهای عراق را از ایران فرامی خواند (که البته همان عقب نشینی مخفیانه بود) و مرزهای بین المللی با ایران را می پذیرد. وقتی {امام} خمینی پیشنهادش را رد کرد، صدام کوشید با جلب توجه ایران به دشمن مشترک دو کشور یعنی اسرائیل نظر ایرانیان را بجای دیگر منحرف کند.» (سوداگری مرگ، ص ۲۳۶)
اما آقای هاشمی اهداف حمله اسرائیل به لبنان را ۵ مورد ذکر می کند:
«۱- اسرائیل برای ماهیت تجاوزکارانه اش همیشه در صدد اینست که فرصت پیدا کرده و گامی در راستای توسعه سرزمینی که اشغال کرده است، بردارد و این کار را کرده است.
کِنِت آر تیمرمن پژوهشگر آمریکایی بعداً در کتاب «سوداگری مرگ» نوشت: «در اواخر ماه مه ۱۹۸۳ وضع عراق در جبهه ها بسیار وخیم شد. نیروهای ایرانی بصره دومین شهر بزرگ عراق را که تنها راه دسترسی این کشور به خلیج فارس بود زیر فشار قرار دادند۲- می خواهند در لبنان یک حکومت دست نشانده ای را به وجود آورند شبیه حکومت اسرائیل و همراه او و به اسم حکومت عرب که بتوانند همیشه بی نظمی کند.
۳- فلسطینی ها نیروی مسلحی که داشتند در مرز اسرائیل همیشه خطری محسوب می شوند و تلاش اسرائیل و غربی ها و عمال شأن در منطقه و آنها که نمی خواهند یک جنگ جدی با اسرائیل شود اینست که فلسطینی را بعنوان یک نیروی نظامی از بین ببرند.
۴- حضور سوریه در لبنان خیلی مهم بود. آنها برای از بین بردن حضور سوریه در لبنان حاضر بودند بهای زیادی بپردازند و زمان مناسبی گیر آوردند و دنبال این کار هستند و فکر می نماییم نیروی بسیاری بگذارند تا به این هدف هم برسند. دیگر از راه لبنان به نقاط حساس سوریه نزدیک می شوند و دمشق لطمه پذیر می شود و این خطر را ما باید خیلی هم حساب نماییم.
۵- و اما مهم ترین مسئله به ایران مربوط می شود. اینها در حالی که می دیدند پیروزی ایران خیلی چیزها را در منطقه و دنیا عوض می کند خواستند شرایط سیاسی خلق کنند که دست را ببندند یا ایران را بطور وسیع در آنجا مشغول کنند تا در اینجا نتواند کاری کند و یا از لحاظ سیاسی ما نتوانیم حرکت نظامی بکنیم که الحمدلله در این هدفشان شکست خوردند و با تیزبینی امام روشن بودن اهداف نتوانستند به این مقصودشان برسند و ما زود متوجه شدیم.» (شورای عالی دفاع به روایت مطبوعات، منصور کمالی، ص ۱۸۹)
البته هاشمی این مطالب را بعد پایان جلسه شورایعالی دفاع در ۸ خرداد ۶۱ بیان می کند؛ زمانیکه اهداف و ماهیت توطئه اسرائیل بطورکامل مشخص شد و امام با اعزام نیروها به لبنان صریحاً مخالفت کرد و دستور داد که سریع نیروها برگردند.
به هر حال طرح پیچیده ای که با هماهنگی اسرائیل، آمریکا، صدام و کشورهای عربی به اجرا درآمد به خوبی به بار نشست. اسرائیل هم مبارزان فلسطینی را از لبنان اخراج و از مرزهایش دور کرد و هم توانست نیروهای پیروز ایران را به لبنان بکشاند تا مهلت یک و نیم ماهه ای را برای بازسازی روحی و نظامی ارتش صدام فراهم آورد.
۳- استرجاع امام
بعد از دیدار فرماندهان با امام، جلسه مشترکی با حضور فرماندهان تیپ ها، لشکرها و مسئولان یازده گانه سپاه تشکیل شد. چنانکه شهید حسن باقری در یادداشت های روزانه خود می نویسد، محسن رضایی فرمانده سپاه در این نشست به بررسی اوضاع انقلاب و جنگ پس از فتح خرمشهر پرداخته است. همین طور تحلیل وضع منطقه و حمله اسرائیل به لبنان هم موضوع دیگر صحبت های رضایی است: «در مورد علت و انگیزه حمله اسرائیل به لبنان، اطلاعات و اخبار موجود در اختیار ما بسیار ناقص و کم می باشد. اما بر مبنای همین اخبار ناقص به نظر می آید علت حمله بیشتر نظامی باشد تا سیاسی… در نقشه آینده اسرائیل و صهیونیسم قصد دارند از فرات تا نیل را اشغال کنند و اسرائیل بزرگ را تشکیل دهند. این را آشکارا برای نفراتش تدریس هم می کند. بعد از فتح خونین شهر، اسرائیل در منطقه و به تبع اصلی آمریکا را به فکر انداخت که سریع تر وضعیت نیروهایی که اسرائیل را تهدید می کند روشن کنند. پس اول به فکر پاکسازی جناح شمالی افتاد و تا بیروت پیش آمد. به نظر می آید که حرکت بعدی اسرائیل بطور عادی اشغال سوریه و سپس اشغال شرق رود اردن خواهد بود. به نظر من به ویژه اگر عراق سرنگون شود، اسرائیل سریع تر از سوریه در اردن وارد عمل خواهد شد… در مورد راه حل نیروهای اسلام، فکر می نماییم که راهی به جز سقوط عراق و سپس سقوط اردن نداریم. ما باید جبهه ای را در خط رود اردن ایجاد نماییم. مسئله ما در جنگ با اسرائیل بیشتر مقدمات حمله است. در اهواز طی یک روز ۱۸ فروند سی ۱۳۰ زخمی ها را به شهرستان ها منتقل کرده است، این مورد اهمیت بسیاری دارد. کمک مردم و داشتن راه ارتباطی جزو مقدمات لازم حمله می باشد.» (باقری، یادداشت ها، احمد دهقان، جلد ۲، ص ۳۷۶-۷)
۱۶ خرداد جلسه مشورتی سران قوا تشکیل و بحث های اولیه درباره ی حمله اسرائیل و نحوه کمک به فلسطینی ها و لبنانی ها صورت گرفت. در این نشست ابتدا قرار شد که وزیر دفاع جهت بررسی بیشتر اوضاع به سوریه برود. (پس از بحران، خاطرات سال ۶۱ هاشمی) اما دو روز بعد (۱۷ خرداد) از حمله اسرائیل به لبنان و در بین سکوت و بی تفاوتی کشورهای عربی و اسلامی، امام پیام محکم و پرمعنایی صادر کرد. امام در این پیام ضمن محکوم کردن جنایت صهیونیست ها با به کار بردن کلمه استرجاع، سستی و سکوت و بی تفاوتی کشورهای اسلامی را سرزنش کرد:
«انا لله و انا الیه راجعون، من کلمه مبارکه استرجاع را نه برای جنایات اسرائیل و شهادت و لطمه خیلی از مسلمانان مظلوم جنوب لبنان عزیز می گویم، گر چه آن هم استرجاع دارد؛ و نه برای شهرها و روستاهای آن کشور اسلامی که به دست جنایتکار رژیم صهیونیستی کافر اسرائیل، اشغال و خراب شده است، گر چه آن هم استرجاع دراد؛ و نه برای آواره شدن هزاران خواهران و برادران آن محیط مظلوم اسلامی، گر چه آن هم استرجاع دارد، و نه برای فلسطینی های مظلوم زیر ستم اسرائیل، گر چه آن هم استرجاع دارد… بلکه برای بی تفاوتی کشورهای اسلامی یعنی حکومت های آنها استرجاع می کنم و ای کاش فقط بی تفاوتی بود. من استرجاع برای پشتیبانی خیلی از حکومت ها از اسرائیل و صدام، این دو ولد نامشروع آمریکا می کنم…و از خداوند تعالی می خواهم که این دولت های بی توجه به مصالح کشورهای اسلامی و بی تفاوت به احکام قرآن کریم را از خواب غفلت بیدار نماید و دشمنان اسلام و مسلمین را منکوب فرماید.» (صحیفه امام، ج ۱۶ ص ۳۰۸ و ۳۰۹)
رئیس جمهور کشورمان هم در پیامی به حافظ اسد رییس جمهور سوریه، حمله اسرائیل را محکوم نمود و وعده کمک و ارسال نیرو داد:
«امروز وقت آنست که امکانات انسانی، تسلیحاتی، تبلیغاتی، سیاسی و اقتصادی جهان اسلام مقابل تجاوزات مکرری که نسبت به حریم مستضعفان صورت می گیرد بسیج شود. جمهوری اسلامی ایران با توجه به این که در جنگ است اعلام می کند که در حد توان، قوای خود را وقف دفع حملات رژیم اشغالگر قدس به جنوب لبنان خواهد نمود.» (روزنامه کیهان، ۱۷ خرداد ۱۳۶۱) آقای خامنه ای همین طور ۲۲ خرداد در مصاحبه با مارتینز خبرنگار هلندی تاکید می کند: «… من طی نامه ای به آقای حافظ اسد رییس جمهور سوریه، ضمن محکوم کردن این عمل که بر خلاف همه قراردادهای بین المللی و برخلاف همه موازین اخلاقی مورد قبول مردم جهان است، اعلام کردم که آماده ایم تا یگان هایی از نیروهای زرهی و پیاده خودرا به لبنان بفرستیم و بعد هم فورا اقدام کردیم به فرستادن فرماندهان درجه یک به سوریه…» (مصاحبه ها، سال ۶۱، ص ۶۹)
آقای هاشمی رفسنجانی رییس مجلس نیز در نطق قبل از دستور خود، موضع گیری محکم و تندی دارد و ضمن محکوم کردن حمله به لبنان بر اعزام نیروی کمکی ایران و دیگر کشورهای اسلامی تصریح کرد:
«اشغال جنوب لبنان برای ما و کشور مترقی و مسلمان عراق به هیچ قیمت قابل قبول نیست و مثل خاک ایران و مثل خرمشهر و مثل بستان از آن دفاع خواهیم کرد. (تکبیر نمایندگان) اشغال مراکز سازمان آزادی بخش فلسطین در لبنان و بمباران اردوگاه های آوارگان فلسطینی در لبنان و سرکوب نیروهای مبارز جنبش امل در لبنان برای ما مثل اشغال پادگان دژ خرمشهر و سایت دزفول و پادگان حمید است و آنرا تحمل نمی نماییم. از همین حالا اعلان کرده ایم و می نماییم که نیروهای سیاسی، نطامی، اقتصادی جمهوری اسلامی ایران در مقابل این تهاجمی که صهیونیست ها و امپریالیست ها و ارتجاع منطقه مقابل لبنان شروع کرده اند با همه وجود به میدان خواهد رفت و امروز نماینده نظامی ما به سوریه خواهد رفت تا با مسئولان دولت دوست و مقاوم و مجاهد سوریه و سازمان آزادی بخش فلسطین قرار هرگونه همکاری و مساعدت بگذاریم.
«اشغال جنوب لبنان برای ما و کشور مترقی و مسلمان عراق به هیچ قیمت قابل قبول نیست و مثل خاک ایران و مثل خرمشهر و مثل بستان از آن دفاع خواهیم کرد. (تکبیر نمایندگان) اشغال مراکز سازمان آزادی بخش فلسطین در لبنان و بمباران اردوگاه های آوارگان فلسطینی در لبنان و سرکوب نیروهای مبارز جنبش امل در لبنان برای ما مثل اشغال پادگان دژ خرمشهر و سایت دزفول و پادگان حمید است و آنرا تحمل نمی نماییم
اما مطالب تنها بسته به ما و سوریه و لبنان و سازمان آزادی بخش فلسطین نیست. ما در درجه اول از کشورهای جبهه پایداری و در درجه دوم از همه کشورهای اسلامی لااقل از ملت های اسلامی دعوت می نماییم حالا که آنها این تجاوز را شروع کرده اند وارد یک معرکه وسیع بشوند و دست تجاوز را از منطقه کوتاه کنند. پیشنهاد اعزام نیروهای مسلح از همه کشورهای اسلامی یکبار دیگر از جانب ما تاکید و تکرار می شود و به کار گرفتن همه امکانات اقتصادی من جمله نفت و راه های استراتژیکی که در منطقه در دریا و زمین در اختیار ماست از جانب ما این پیشنهاد باز تاکید می شود و ما اعلان می نماییم که اینجا کلاه سر جمهوری اسلامی نمی رود، به بهانه تجاوز به لبنان نمی توانید جمهوری اسلامی را از گرفتن حقش از صدام که امروز همراه بگین است و در توطئه مشترک به لبنان و ایران حمله می کنند و در توطئه مشترک لبنان و ایلام را بمباران می کنند. دست ما را شما نمی توانید از گرفتن حق مان بازدارید ما با همه وجودمان هم برای حق مان در کشور خودمان می جنگیم و و دفاع می نماییم و هم نیروی آنرا داریم که در منطقه در کنار برادران عرب و مسلمان با اسرائیل رسماً وارد جهان {احتمالاً جنگ} بشویم (تکبیر نمایندگان) ازاین رو به کسانی که مخلصانه در فکر پایان دادن جنگ تحمیلی عراق مقابل ایران هم هستند اعلام می نماییم که نخواهند از موقعیت استفاده نمایند و فکر نکنند که ما به چیزی کمتر از حقوق اعلام شده خودمان می توانیم قناعت نماییم. نمایندگان: احسنت، احسنت.» (نطق های قبل از دستور مجلس سال ۶۱، هاشمی، ص ۲۳ - ۲۴)
در همین روز ۱۵۰ نفر از نمایندگان در اطلاعیه ای هم حمله اسرائیل به لبنان را محکوم و هم از پیشنهاد اعزام نیرو به لبنان برای جنگیدن با اشغالگران فلسطین حمایت کردند. حتی هاشمی تاکید می کند که آقای خسرو ناقی نماینده کلیمیان ایران هم {تجاوز اسرائیل به لبنان} را محکم کرد. آقای هاشمی همین طور ۱۷ خرداد در انتها جلسه شورایعالی دفاع تصریح کرد که ما محدودیتی برای ارسال نیرو به لبنان نداریم: «… ما هیچ محدودیتی برای اعزام نیرو به جنوب لبنان قائل نیستیم و از آنجائیکه دشمن اصلی، اسرائیل است و داوطلب بسیار زیاد است. ارتش و سپاه پاسداران نیز میل زیادی برای نبرد با اشغالگران قدس دارند و ما منتظر هستیم که ببینیم چه مقدار به حضور نیروهای ما در منطقه نیاز است به هر اندازه ای که نیاز باشد ما اعزام خواهیم کرد.» (اطلاعات، چهارشنبه ۱۹ خرداد ۶۱/ ۲۵ سال در ایران چه گذشت، داود علی بابایی، ج ۷، ص ۲۸۳)
میرحسین موسوی نخست وزیر وقت هم ۱۹ خرداد بعد از جلسه هیئت دولت در مصاحبه با خبرنگاران، ضمن محکوم کردن تجاوز اسرائیل به لبنان از تصویب لایحه تامین هزینه مقابله با اسرائیل در هیئت دولت اطلاع داد و اظهار داشت: «امروز در جلسه هیئت دولت لایحه تامین هزینه مقابله با اسرائیل عنوان شد و برادران هیئت دولت همگی بودجه ای را در این حوزه تصویب کردند که بصورت متمم قانون بودجه سال ۶۱ تقدیم مجلس خواهد شد.» (اطلاعات، ۲۰ خرداد ۶۱/ ۲۵ سال در ایران چه گذشت؟، ج ۷، ص ۲۸۸)
پس از گفتگوی شفاهی و تلفنی رییس جمهور با آقای هاشمی و دیگر مسئولان درباره ی حمله اسرائیل به لبنان، قرار شد که جلسه شورایعالی دفاع تشکیل و در اینباره بحث و تصمیم گیری شود. ۱۷ خرداد جلسه شورایعالی دفاع به ریاست آقای خامنه ای رییس جمهور در محل مجلس تشکیل شد. در این نشست ضمن بررسی حمله اسرائیل به لبنان، دو تصمیم مهم گرفته شد. رییس جمهور، هاشمی رییس مجلس، میرحسین موسوی نخست وزیر، سیداحمد خمینی، تیمسار ظهیرنژاد رییس ستاد ارتش، ناخدا افضلی فرمانده نیروی دریایی، احمد عزیزی جانشین وزیر امور خارجه، علی شمخانی قائم مقام فرمانده کل سپاه و کمال خرازی سرپرست ستاد تبلیغات جنگ، حاضران در این نشست هستند.
تصمیم اول شورایعالی دفاع کمی عجیب است. با تصویب این شورا یک شرط به سه شرط قبلی ایران برای برقراری ترک مخاصمه و صلح با عراق افزوده شد. شورایعالی دفاع تصویب کرد که عراق باید راه زمینی برای انتقال نیرو و تدارکات جهت مبارزه با اسرائیل به ایران بدهد. این مصوبه از آن جهت عجیب بود که عراق درحال جنگ با بود و ما از دشمن خود چنین درخواستی کردیمو انتظار داشتیم که با آن موافقت کند. روشن است که عراق هم با چنین درخواستی مخالفت و باز شدن این راه را مشروط به قبول ترک مخاصمه از طرف ایران کرد. آقای هاشمی این مصوبه را در نطق قبل از دستور خود در جلسه علنی مجلس چنین اعلام نمود: «نمایندگان محترم بدانند که شورایعالی دفاع تصمیم گرفت یک شرط اضافه کند به شروط ترک مخاصمه و صلح و آن اینکه راهی از خاک عراق در اختیار جمهوری اسلامی برای انتقال نیروهای رزمنده به قدس باید داده شود. متأسفانه بعث عفلقی با فرصت طلبی با این پیشنهاد سازنده برخورد کرد و در دنیا اعلام نمود که ما این راه را در صورتیکه ایران ترک مخاصمه را قبول کند می دهیم، چون در غیر شرایط ترک مخاصمه نمی شود راهی را در اختیار کشور متخاصم گذاشت. این فرصت طلبی برای تحمیل مطلبی که ما بیش از ۲۰ ماه داریم برای آن مقاومت می نماییم، برای ما غیر قابل قبول است. ما راه را برای دفاع از اسلام و مسلمین و جنگ و جهاد با صهیونیسم می خواهیم.» (اطلاعات، ۵ شنبه ۲۰ خرداد ۶۱/ ۲۵ سال در ایران چه گذشت؟، ج ۷، ص ۲۹۴)
هیئت بلندپایه سیاسی نظامی ایران، متشکل از علی اکبر ولایتی وزیر امور خارجه، سرهنگ محمد سلیمی وزیر دفاع، محسن رضایی فرمانده کل سپاه، سرهنگ علی صیادشیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش، حجت الاسلام علی اکبر محتشمی پور سفیر ایران در سوریه، محسن رفیق دوست مسئول تدارکات سپاه، احمد متوسلیان فرمانده تیپ ۲۷، غلامعلی رشید و چند نفر دیگر از مسئولان اطلاعات عملیات قرارگاه مرکزی کربلا به سوریه رفتند. هیئت ایرانی در سوریه دو جلسه با حافظ اسد و جلساتی نیز با رفعت اسد برادر و معاون رییس جمهور و حکمت شهابی رییس ستاد ارتش سوریه برگزار کردنداما تصمیم دوم، اعزام هیئتی رسمی از جانب ایران به سوریه بود. فرماندهان ارتش و سپاه از جنوب فراخوانده شدند و تصمیم شورا برای اعزام هیئتی سیاسی - نظامی به سوریه به آنها ابلاغ گردید. ابتدا قرار بود هیئتی در سطح معاونان بروند اما نظامی ها همچون صیاد شیرازی گفتند اگر ماجرا جدی است خودمان می رویم. حتی رییس جمهور اظهار داشت: «اگر لازم باشد نیرو بفرستید.» جلسه به نحوی برگزار شد که فرماندهان، پنج ساعت در محل جلسه ماندند تا هواپیما آماده و هیئت عازم سوریه شد. هیئت بلندپایه سیاسی نظامی ایران، متشکل از علی اکبر ولایتی وزیر امور خارجه، سرهنگ محمد سلیمی وزیر دفاع، محسن رضایی فرمانده کل سپاه، سرهنگ علی صیادشیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش، حجت الاسلام علی اکبر محتشمی پور سفیر ایران در سوریه، محسن رفیق دوست مسئول تدارکات سپاه، احمد متوسلیان فرمانده تیپ ۲۷، غلامعلی رشید و چند نفر دیگر از مسئولان اطلاعات عملیات قرارگاه مرکزی کربلا به سوریه رفتند. هیئت ایرانی در سوریه دو جلسه با حافظ اسد و جلساتی نیز با رفعت اسد برادر و معاون رییس جمهور و حکمت شهابی رییس ستاد ارتش سوریه برگزار کردند.
موضوع اصلی این جلسات این بود که ایران چکار می خواهد بکند؟ هیئت ایرانی خواهان اعزام نیرو برای جنگ با اسرائیل بود. صیادشیرازی در خاطراتش می نویسد وقتی ما این مورد را مطرح کردیم، تعجب کردند. حافظ اسد اظهار داشت: «دو اشکال دارد، یکی مشکل جغرافیایی برای رسیدن و دیگری جنگ با عراق. شما الان در جنگ هستید، چگونه می شود به اینجا بیایید؟
گفتیم: شما در اینجا به ما پادگان بدهید، ما می خواهیم نیرو بیاوریم.
بعد ما را برای بازدید و شناسایی بردند. اول به قنیطره رفتیم. اسرائیلی ها روی تپه های بلند و نیروهای سوریه بطور پراکنده در پایین بودند. بعد به داخل لبنان رفتیم که در دره بقاع یک لشکر زرهی سوریه، دو تیپ در خط و یک تیپ در احتیاط بود… با حکمت شهابی رییس ستاد ارتش سوریه جلسه گرفتیم ولی مسئله برای وی جا نیفتاده بود و می گفت شما از لحاظ سیاسی مشکلات دارید. رفعت اسد جلسه نهاری دعوت کرد و تعریف از بعث و… همه کف زدند ولی ما کف نزدیم. بعد سرهنگ سلیمی صحبت کرد و گفت اگر خواستید تأیید کنید تکبیر بگویید. در جلسه دوم با حکمت شهابی اظهار داشت: در جزییات وارد نشوید، شما هر مقدار نیرو می خواهید بیاورید و بعنوان داوطلب وارد جنگ شوید. از لحاظ لجستیک هر چه داشته باشیم خواهیم داد.» (یادداشت ها، حسن باقری، ج ۲، ص ۳۷۸-۹/ ناگفته ها، خاطرات صیادشیرازی، احمد دهقان، ص ۳۱۶-۱۷)
هاشمی بعدها اظهار داشت که علاوه بر حافظ اسد و سوریه، مسئولان لیبی هم تاکید کرده بودند که شما اول باید جنگ با عراق را حل کنید بعد به لبنان بروید: «… ما از همان روز اول که وارد سوریه شدیم مسئولان سوریه آقای حافظ اسد گفتند که کار اصلی شما در مرزهای عراق است و تا زمانی که آنجا را حل نکنید اینجا حل نمی گردد. لیبی هم به ما همین را گفت.» مسئولان سوریه و لیبی در اولویت بودن جنگ با عراق را فهمیدند و تذکر دادند اما مسئولان ما به این مسئله واضح توجه نداشتند. چنین چیزی چطور ممن است؟
هیئت ایرانی اعزام نیرو را قطعی می دانست و در همین مذاکرات درخواست اختصاص پادگان کردند. سوریه پادگان زبدانی در نزدیکی مرز لبنان را به نیروهای ایرانی اختصاص داد. هیئت ایرانی بعد از دو روز به کشور بازگشت اما بدون رفیق دوست. مسئول تدارکات سپاه در سوریه ماند تا مقدمات حضور نیروها را فراهم آورد. محسن رفیق دوست شخص ناشناخته ای در سوریه نبود. او قبلاً هم برای تهیه تجهیزات جنگی بارها با مقامات سوری جلسه گذاشته و گفتگو کرده بود. او خانه ای در دمشق اجاره کرد که هم به شکلی دفتر سپاه و هم محلی برای اقامت و رفت و آمدهای او باشد. او برادر کوچکترش مرتضی را بعنوان مسئول تدارکات و پشتیبانی سپاه در سوریه تعیین کرد اما خودش هم هفته ای یکی دو بار برای انجام کارها به دمشق رفت و آمد می کرد. (برای تاریخ می گویم، جلد ۱، ص ۲۱۸)
در حالی که هیئت ایرانی در سوریه در بازدید و مذاکره است، جنگ در لبنان با شدت ادامه دارد. ۱۸ خرداد آقای خامنه ای و آقای هاشمی به زیارت امام می روند و ضمن ملاقات، درباره ی درگیری های لبنان هم مشورت می کنند. (پس از بحران، هاشمی، ۱۸ خرداد) عصر ۲۰ خرداد نیز جلسه شورایعالی دفاع در دفتر امام تشکیل شد. هر چند جلسه در دفتر امام برگزار شد اما معلوم نیست که آیا خود امام هم در این نشست حضور داشته است یا نه؟ چون به طور معمول سیداحمد در این گونه از جلسات شرکت می کرد. این جلسه ظاهراً جلسه ای غیر رسمی بوده چون هیچ جزئیاتی بجز همین یک خطی که آقای هاشمی در خاطراتش نوشته از آن منتشر نشده است. هیئت ایرانی از سوریه برگشته بود و در این نشست، گزارشی از سفر خود به اعضا ارائه داد. مشاهدات و گزارش این هیئت، ناامید کننده بود. درباره ی واکنش رییس جمهور به گزارش هیئت هنوز چیزی منتشر نشده است اما آقای هاشمی در خاطراتش نوشته است: «هیئت گزارش دادند، اسرائیل بر بیشتر نقاط جنوب لبنان مسلط شده است و سوریه نمی تواند وارد جنگ شود.» (پس از بحران، خاطرات سال ۶۱، ص ۱۹ و ۲۰) در این نشست شورایعالی دفاع یک تصمیم مهم و تاریخی گرفته شد؛ اینکه «کمکی به لبنان بشود.» (پس از بحران، هاشمی، ۲۰ خرداد ۶۱) هر چند هاشمی در در این یادداشت دقیقاً ننوشته است که منظور از این کمک چه نوع کمکی است اما بعداً مشخص شد که فقط کمک های انسان دوستانه نبوه و کمک نظامی و اعزام نیرو را هم شامل می شده است.
محسن رضایی و صیاد شیرازی هم در این روز با هم خدمت امام رفتند. هر دو تقریبا روایت مشابهی از این دیدار بیان نمودند. صیاد کمی جزئی تر و دقیق تر درباره ی این جلسه گفته است: «… خدمت امام رفتیم و نماز مغرب و عشا را با امام خواندیم. امام داستانی را تعریف کردند که در اصفهان کاسبی با یک خریدار دعوایش شد. یک نفر آمد و دید که حق با کاسب است. به نفع کاسب با خریدار درگیر شد. پس از چند دقیقه، کاسب گفت اگر دعوا داریم بروید آن طرف، ما اینجا کار داریم. امام راجع به عملیات جنوب پرسیدند و حتی گفتند اگر کشور خارجی نیرو وارد عمل شود، می توانید عمل کنید و گفتند در آنجا با احتیاط عمل کنید.» (باقری، همان، ج ۲، ص ۳۷۹) محسن رضایی هم همین داستان را از قول امام نقل و افزوده است که امام اظهار داشت: می ترسم کار ما نیز شبیه کار آنها شود و ما به آنجا برویم و ما را کنار بزنند، به این علت که مزاحم آنها شده ایم. رضایی اصرار می کند و به امام می گوید: آقا، مردم لبنان از ما انتظار دارند آنجا وارد عمل بشویم. اما پاسخ می دهد: «شما در آنجا ملتی مثل ملت ایران را بعنوان پشتیبان نیروهای تان ندارید. ملت ایران یک ملت استثنایی است.» (جنگ به روایت فرمانده، ص ۱۴۵/ ضربت متقابل، گلعلی بابایی، ص ۴۲۹)
پیش بینی هوشمندانه امام که در قابل یک قصه کوتاه بیان شده بود، خیلی زود دقیقاً صورت گرفت. اسرائیل ۲۰ خرداد اعلام ترک مخاصمه کرد و لبنان مبارزان فلسطینی هم آنرا پذیرفتند. جالب تر اینجاست که دو کشور درگیر جنگ، ترک مخاصمه را پذیرفتند اما ایران آنرا محکوم نمود و گفت آنرا قبول ندارد
پیش بینی هوشمندانه امام که در قابل یک قصه کوتاه بیان شده بود، خیلی زود دقیقاً صورت گرفت. اسرائیل ۲۰ خرداد اعلام ترک مخاصمه کرد و لبنان مبارزان فلسطینی هم آنرا پذیرفتند. جالب تر اینجاست که دو کشور درگیر جنگ، ترک مخاصمه را پذیرفتند اما ایران آنرا محکوم نمود و گفت آنرا قبول ندارد. هاشمی در نطق قبل از دستور خود در مجلس با لحن تندی موضع رسمی ایران را اعلام نمود: «…دیشب باخبر شدید، اواخر شب در جنوب لبنان طرفین ترک مخاصمه را قبول کردند. ما اگر از دور دستی بر آتش داشتیم یا اگر به ما مربوط نبود اظهار نظر جدی نمی کردیم ولی در قضیه لبنان و تجاوز اسرائیل، امروز ما فعالانه در مقابل اسرائیل شرکت داریم. بخشی از نیروهای رزمنده ما الان در جبهه هستند و بخشی در راه و ازاین رو ما در دفاع شریک هستیم و حق اظهار نظر داریم… این ترک مخاصمه بطورکامل در راستای مصالح اسرائیل و در راستای خلاف مصالح مسلمین طراحی و پذیرفته شده است.... ما به سبب حضورمان در جبهه به خودمان حق می دهیم که پذیرش ترک مخاصمه را محکوم نماییم و اعلام می نماییم که به نظر ما راه صحیح اینست که حالا که اسرائیل در دام افتاده، نگذاریم از دام بیرون برود. ما باید آنقدر بر سر اسرائیل بکوبیم تا نیروهایش را در لبنان منهدم نماییم. کاری را که با عراق در خاک ایران کردیم. اگر چند ماه مقاومت نماییم، اگر نیروهای داوطلب اسلامی به جبهه برسند، اگر از دادن خون و جان دریغ نکنیم در این درگیری که به وجود آمده انتهای عمر صهیونیسم را در منطقه می شود دید.» (اطلاعات، ۵ شنبه ۲۰ خرداد ۶۱/ ۲۵ سال در ایران چه گذشت؟، ج ۷، ص ۲۹۴)
از طرف دیگر همزمان با اسرائیل، عراق هم یکجانبه ترک مخاصمه اعلام نمود. ۲۰ خرداد نماینده عراق در سازمان ملل، اعلامیه دولت عراق را درباره ی عقب نشینی داوطلبانه عراق به مرزهای شناخته شده برای دبیر کل ارسال کرد. اسرائیل و عراق هر دو در ۲۰ خرداد بصورت یکجانبه ترک مخاصمه اعلام نمودند. بطور قطع این همزمانی اعلام ترک مخاصمه نمی تواند بدون هماهنگی با اسرائیل باشد. البته عقب نشینی عراق هم کامل نبود و نظامیان این کشور هنوز در مناطقی از غرب به ویژه ارتفاعات مهم و مسلط بر نقاط مرزی حضور داشتند.
ادامه دارد…
منبع: پرسی بلاگ
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب