توسط انتشارات كتاب جمكران؛

انتشار رمان یتیم غوره

انتشار رمان یتیم غوره

به گزارش پرسی بلاگ، رمان نوجوان یتیم غوره نوشته فاطمه بختیاری برای آشنایی کودکان و نوجوانان با ایثارگری شهدا و جانبازان کشور، توسط انتشارات کتاب جمکران منتشر و راهی بازار نشر شده است.



به گزارش پرسی بلاگ به نقل از مهر، رمان نوجوان «یتیم غوره» نوشته فاطمه بختیاری اخیرا توسط انتشارات کتاب جمکران منتشر و راهی بازار نشر شده است.
فاطمه بختیاری در کتاب جدیدش سراغ آدمهای جنگ و دفاع مقدس رفته است؛ آدمهایی که بعد از جنگ همچنان مشغول خدمت به انقلاب و مردم هستند ولی کسی آنها را نمیشناسد و حتی بچه هایشان هم از گذشته آنها خبر ندارند. این نویسنده می گوید «یتیم غوره» برای نوجوان ها نوشته شده تا آنها را با این قهرمانان گمنام آشنا کند. قهرمانانی که در بین ما زندگی می کنند و مثل مردم عادی به نظر می رسند.
«یتیم غوره» در رابطه با دختری شاد و بازیگوش است که مادربزرگش او را یتیم غوره صدا می زند. این دختر در خلال حادثه ای یتیم غوره که بر ترک موتور پدرش سوار بوده، همراه با پدرش تصادف می کند و به کما می رود. در خلال مدتی که در کما است در عالم بی هوشی روحش آزادانه به سیر می پردازد و با شخصیت پدر جانبازش و همرزمان شهید پدرش آشنا می شود و اتفاقات زیادی را از سر می گذاراند...
این داستان برای گروه سنی نوجوان نوشته شده و نوجوان را با شخصیت جانبازان، شهدا و جانفشانی های آنها آشنا می کند.
در بخشی از این کتاب می خوانیم؛
یاد خیابان جلوی پارک افتادم. آنجا را دیدم. خون های کف خیابان موتور درب و داغان. از ترس دست بابا را گرفتم. اگر آن خون ها برای ما بودند چرا اینجا بودیم؟ چرا درد نداشتیم؟ چرا پس از تصادف به جای بیمارستان توی خیابان بودیم؟ چرا کسی ما را نمی بیند و صدای مان را نمی شنود؟
این همه سوال به یک بارها به ذهنم آمد. بدون اینکه به بابا بگویم بابا همه را شنید. بغلم کرد.
- بابا به قربانت برود... خودم مواظبت هستم.
- ما مُردیم؟
سئوالم را نپرسیدم اما بابا آنرا شنید. جوابی را نیافت. برای همین به زوریک که کنارمان ایستاده بود، نگاه کرد.
- شما هنوز نمردید اما...
زوریک به بیمارستان اشاره نمود.
- حسن آقا! اینجا را می شناسی!
تا این را گفت یک بار شب شد. بابا را روی موتور دیدم. جلوی در بیمارستان پیرمردی داشت به راننده ماشینی التماس می کرد. راننده کنار ماشین ایستاده بود. از دیدن راننده تعجب کردم. قیافه اش شبیه گرگ بود اما پیرمرد انگار چهره او را نمی دید.
این کتاب با ۱۸۲ صفحه و قیمت ۱۲۰ هزار تومان انتشار یافته است.


منبع:

1403/03/30
11:20:59
5.0 / 5
244
تگهای خبر: بازار , بیمارستان , كتاب
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۵ بعلاوه ۱
پرسی بلاگ