توسط انتشارات شهید كاظمی منتشر شد؛

روایت زندگی شهید ابوالفضل شاطری از زبان مادرش

روایت زندگی شهید ابوالفضل شاطری از زبان مادرش

به گزارش پرسی بلاگ، کتاب حاج ابوالفضل نوشته فاطمه دانشور جلیل توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر و راهی بازار نشر شد.



به گزارش پرسی بلاگ به نقل از مهر، کتاب «حاج ابوالفضل» نوشته فاطمه دانشور جلیل اخیرا توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر و روانه بازار نشر شده است. این کتاب دربرگیرنده زندگینامه داستانی شهید ابوالفضل شاطری به روایت مادر شهید است
ابوالفضل در نخستین روز از آخرین ماه سال ۱۳۴۴، در تهران به دنیا آمد. پدرش کارمند اداره پست بود و مردی وظیفه شناس. نشان به این نشان که چندین بار بعنوان کارمند نمونه انتخاب گردید.
۹ ساله بود که وارد دنیای کشتی شد. باستانی کار بودن پدر سبب شد تا ابوالفضل هم دوست داشته باشد کشتی را از بین بقیه سرگرمی ها و بازی های دوران کودکی انتخاب نماید. پس از مدتی در کنار کشتی بدنسازی هم کار می کرد و جثه اش بیشتر از سنش نشان می داد. صدای انقلاب که در کوچه پس کوچه های کشور پیچید، ابوالفضل هم این صدا را شنید. هر کاری که از دستش برمی آمد انجام می داد. شرکت در راهپیمایی ها، شعارنویسی، پخش اعلامیه و در حین انجام همین کارها بود که ساواکی ها تعقیبش کردند و مجبور شد با سن کم و پای برهنه فرار کند.
انقلاب شد و پس از مدتی سپاه هم به دستور امام تشکیل شد. ابوالفضل شانزده ساله به مسجد محل می رود، ثبت نام می کند و به خاطر شرایط جسمانی خوب، بعنوان سرتیم گشت منطقه انتخاب می شود. از با شروع شلوغی های شهر آمل به همراه برخی از نیروهای سپاه عازم آمل می شود و مدتی آنجا می ماند تا قائله ختم به خیر شود.
ابوالفضلی جوانی نبود که یک جا بند باشد. انگار هر اتفاق مهمی رخ می داد، خودش را مساله می دانست و احساس می کرد باید کاری را در قبالش انجام دهد. شروع جنگ، شروع مرحله بعدی زندگی ابوالفضل بود. اما خط پایان این مرحله زیاد دور نبود. انگار شهادت خواسته بود مرحله پایانی زندگی اش خیلی زود به آخر برسد. برای همین در دومین اعزامش به جبهه و در مرداد ۶۲ به شهادت رسید.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
ابوالفضل به آَشپزخانه آمد. همین که سینی را برداشت گفتم: حتما توی مسابقه برنده شدید که این قدر کبکتون خروس می خونه. ابوالفضل خندید و اظهار داشت: نه مامان جان. اتفاقاً برای باختمون داریم می خندیم. ابوالفضل رفت و شنیدم که دوستش اظهار داشت: ابوالفضل تو خیلی بامرامی. اگه تو نبودی من اصلاً مسابقه نمی دادم. همین که کنار تشک اومدی من روحیه گرفتم. ابوالفضل خندید و اظهار داشت: من که اومدم تشویقت کنم ضربه فنی شدی. صدای خنده محمود بلندتر شد. بعد ابوالفضل اظهار داشت: مهم نیست که باختیم. معلوم بود که می بازیم ولی این مهم بود که نترسیم و بریم برای مسابقه. تازه اول راهیم. حرف های ابوالفضل خیلی بیشتر از سنش بود. آن زمان یازده سال بیشتر نداشت.
این کتاب با ۱۶۰ صفحه، شمارگان هزار نسخه و با قیمت ۱۱۰ هزار تومان، عرضه شده است.


منبع:

1403/05/06
09:27:49
5.0 / 5
266
تگهای خبر: بازار , شركت , كتاب
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۶ بعلاوه ۱
لینک دوستان پرسی بلاگ
پرسی بلاگ