تركی با پرسی بلاگ مطرح كرد؛
نگاه عمان سامانی به عاشورا عرفانی و نگاه محتشم عاطفی است
پرسی بلاگ: شاعران فارسی نگاه های مختلفی به عاشورا داشته اند؛ برخی نگاه عاطفی، اخلاقی و روان شناسی داشته اند. اما نگاه عمان سامانی در منظومه گنجینه اسرار، عارفانه است.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: محمدرضا ترکی شاعر، نویسنده، مترجم، محقق ادبی، استاد دانشگاه گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران، سردبیر مجله نامه فرهنگستان و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی است. او خرداد ماه ۱۳۴۱ در آبادان متولد شده و تحصیلات خودرا در رشته زبان و ادبیات فارسی از ابتدا تا انتهای دهه هفتاد در مقاطع کارشناسی در دانشگاه تهران، کارشناسی ارشد در موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی و دکتری در دانشگاه تهران به انتها رسانده است و از سال ۱۴۰۱ عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی است.
از آثار او می توان به کتاب های شعرِ فصل فاصله، هنوز اول عشق است، خاکستر آئینه، سالهای بی ترانگی و بغض در حوالی لبخند؛ کتاب های تألیف از واژه تا صدا، پارسای پارسی، پرسه در حوزه کلمات، نقد صیرفیان، پیشگامان شعر فارسی، غایت ابداع نامه های عربی خاقانی و ترجمه تاریخ و تطوّر علوم بلاغت و سرّ سخنان نغز خاقانی و مقالات و پژوهش های گوناگون دانشگاهی اشاره نمود. ترکی سردبیر فصلنامه شعر، دبیر تحریریهی فصلنامهی میراث جاویدان، مدیر شبکه فرهنگ رادیو، سردبیر ویژه نامه ادبیات انقلاب اسلامی و سردبیر مجله ادب فارسی دانشگاه تهران نیز بوده است.
عمان سامانی، شاعر بزرگ آیینی ادبیات فارسی، منظومه ای به نام «گنجینه الاسرار» دارد که در آن به وقایع کربلا و عاشورای امام حسین (ع) نگاهی عارفانه می شود.
پژوهش های ترکی بر شعر آیینی و عمان سامانی، بهانه خوبی بود تا محرم امسال (۱۴۰۳) سراغ این پژوهشگر رفته و با او درباره ی عمان و منظومه اش گفتگو کنیم؛
مشروح این گفتگو در ادامه می آید؛
* آقای ترکی، همین ابتدا بگذارید یک نکته را روشن نماییم، عَمّان یا عُمّان؟
قطعاً عُمّان سامانی است.
پس این غلط مصطلح است که عَمّان می گویند.
عَمّان در حقیقت جمع عمّ (عمو) است، اما عُمّان که صورت درست ترش عُمان است و تشدید ندارد، مد نظر ماست. البته در متون بصورت هر دو شکل آمده اما امروز رایج تر و شایع ترش همان عُمان هست.
* ارتباطی با دریای عمان دارد این معنا؟
خانواده عمان سامانی یعنی پدرش و بستگان دیگرش شاعر بودند، و همه اینها تخلص هایی مربوط به آب دارند. موقعی گفته بودیم اینها در حقیقت قبیله آب هستند. تخلص عمویش دریاست، تخلص جدش قطره بوده و پدرش جیحون می بینید که تخلص ها همه مربوط به حوزه آب و روشنی است؛ دریا و قطره و جیحون. خود جیحون هم باز به مدلول دریاست، به مدلول رودخانه خاصی هم به کار رفته ولی اصلش به مدلول مطلق رودِ بزرگ است که در آن دوران به دریا می گفتند. پس نام او بطور قطع عُمان هست.
* عُمان سامانی اهل کجاست، و در چه دوره ای زندگی می کرده؟
این خاندان همه شاعر بودند، عمان در نیمه دوم قرن سیزدهم و نیمه اول قرن چهاردهم زندگی می کرده و اهل سامان بوده است؛ در چهارمحال و بختیاری امروز ما. بخش زیادی از دوران مطالعات و درس خواندنش هم در اصفهان گذشته است. هرچند وی در اصفهان رشد کرده، اما خود سامان یک شهر فرهنگی است و از قدیم شاعران نام آشنایی مانند مرحوم دهقان سامانی و دیگران آنجا زندگی می کردند و او هم در حقیقت اهل همان منطقه بوده است.
* گرایش به عرفان و رشد عمان در اصفهان رخ داده است؟
بله، رشد فکریش در محافل علمی اصفهان و در خود همان منطقه سامان بوده و طبعاً گرایش عرفانی هم داشته است. یعنی در حقیقت صوفی بوده است. ظاهراً وابسته به برخی فرقه ها رایج در آن زمان بوده و در تصوفش هم تغییراتی در دوره های مختلف داده است. پس یک تصوف ملایم و شیعی دارد. یعنی بیشتر در حقیقت باید او را شاعرِ شیعه دانست تا شاعرِ صوفی.
* خاندانش هم شیعه بودند؟
بله. گرایش فکری او تشیع است. همانطور که گفتم، نوسانی هم در انتسابش به فرقه هایی که آن زمان بوده دیده می شود.
* عمان سامانی در بحث تصوفش یک آزادی و تسامح دارد.
گرایشش به تصوف به این صورت نبوده که متعصب باشد. اظهار داشت: «مذهب عاشق ز مذهب ها جداست» او در قالب فرقه نمی گنجیده؛ ولی بطور قطع شاعری است با نگاه ناب و خالص شیعه.
* برویم سراغ مثنوی گنجینه الاسرار، بارها شده قسمت نخستش را در جمعی خوانده ام و دوستان گفته اند ما آن قدر آنرا شنیده ایم که اصلاً فکر نمی کردیم مقدمه شروع چنین مثنوی بلندی باشد! ممکنست در شروع آن متوجه نشوند شعر دارد به کدام سمت می رود؛ ولی از آنجا که می گوید کسی که جام را به تمامی سر می کشد اباعبدالله است، ناگهان معلوم می شود حرفش راجع به کیست! انگار مخاطب با وی در این سیر روایی با یک منظر عرفانی همراه می شود. این رویکرد و روش در دوره عمان سامانی چقدر رایج بوده است؟ این نگاه عرفانی به وقایع دینی، قبل از او هم سابقه داشته یا نه؟
بله، صفی علی شاه هم اشعاری دارد با همین حال و هوا و به احتمال زیاد عمان هم از او تاثیرپذیری دارد. ولی خلاقیتی که در کار عمان دیده می شود در جای دیگری نیست. یعنی اگر بخواهیم از یک اثر عرفانی عاشورایی عالی اسم ببریم، گنجینه الاسرارست. همانطور که گفتید آغازش از یک واگویه درونی آغاز می شود، کسی است که با خودش گفتگو دارد: «کیست این پنهان مرا در جهان و تن / کز زبان من همی گوید سخن؟»
در واقع آنجا جان و روح شاعر است که با او سخن می گوید، یک هاتف درونی است. و بعد وارد یک سیر می شود که نمی شود آنرا سیر تاریخی نامید. سیری است فرا تاریخی که شامل تاریخ و اسطوره و چیزی فراتر از آن هاست. سخن از اتفاقی است که در عهد الست رخ داده است؛ بحث جام شرابی است که مثل همان بار امانت و چیزی ورای آن است؛ که کسی باید بیاید و این جام بلا را سر بکشد. انسان اینجا به یاد بخشهایی از دعای ندبه می افتد. در دعای ندبه هم سیری مشابه داریم که از آدم آغاز می شود و بعد نوح و ابراهیم و… یکایک اینها را نام می برد و بعد در نهایت به امام زمان (عج) می رسد. در حقیقت مفهومش این است که او میراث دار آن جریان الهی است. این یک سیر تاریخی است.
* در محتشم هم همین را می بینیم؛ در بندی که می گوید «بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند / اول صلا به سلسله انبیا زدند»
که آن هم ملهم از دعای ندبه است. دعای ندبه این سیر انبیا و اولیا و رنج هایی را که در طول تاریخ بردند تعریف می کند: فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ، وَسُبِیَ مَنْ سُبِیَ، وَأُقْصِیَ مَنْ أُقْصِیَ (پس کشته شد آن که کشته شد و اسیر گشت آن که اسیر گشت و تبعید شد آن که تبعید شد) به هر حال این رنج تاریخی اولیای خدا را از آدم شروع می کند تا خاتم؛ و پس از آن ادامه می دهد. مثل همین نگاه در محتشم هست که سیر تاریخی هرودوتی نیست، در حقیقت در آنجا ما با سرنوشت ازلی انسان از عالم ذر و آن نقطه شروع وجود روبه روییم تا به اختتام.
در این جا هم عمّان این سیر را شروع می کند و کسانی که می خواهند این لیاقت را داشته باشند، باید این جام را بنوشند و مست او شوند. اما کسی نیست که طاقت این باده نوشی را داشته باشد. و در نهایت آن دُردی آشام که سرور و سرخیل مخموران حسین می نامندش، است که خودرا از تمام تعلقات آزاد می کند.
* موضوع دیگر شیوه سرایش است؛ یعنی استفاده از مثنوی و این وزن خاص، این مدل کلمات، که قسمتی از آن اصطلاحات عرفانی است که خواننده ممکنست متوجه نشود. درست است که این شعر یک منظومه عرفانی است ولی پهلو میزند به یک متن حماسی. به نظر شما زبان عمان سامانی در مؤثر بودن این منظومه برای کسی که می خواند و می شنود، چقدر مهم است؟
این متن، هم متن عرفانی است هم حماسی و در حقیقت غنایی است. بیشتر بنظر می رسد واگویه احساسات است. آغازش بطورکامل غنایی است و در فرازهایی هم غلظت حماسی اش می رود بالا؛ آنجاکه روایت حضرت ابوالفضل و زینب است، غلظت می گیرد و بسیار پرشور می شود. این نگاه خاصی است. ما به عاشورا نگاه های مختلفی داشته ایم. بعضی از دید ها فقط عاطفی بوده اند. بطورمثال در محتشم بیشتر آن نگاه عاطفی را داریم. در عمّان نگاه عارفانه می شود. افرادی هم ممکنست نگاه اخلاقی داشته باشند و جاهایی هم نگاه روان شناسی؛ یعنی به شکلی داستان را روایت می کنند که شما خودت را جای تک تک قهرمانان داستان بگذاری و از این طریق به خودت آرامش و تسکین بدهی که وقتی آن بزرگان و عزیزان خدا چنین مصائبی را از سر گذراندند چرا ما در مشکلات صبور نباشیم. در کار آنها مخاطب، به شکلی با شخصیت ها همذات پنداری می کنند، خودشان را جای آنها می گذارند و بعد می بینند که آنها چقدر بیشتر سختی کشیده و این دریافت ژرف سختی را در زندگانی برای آنها هموار می کند. وقتی که گریه می کنند برای امام حسین مقابل السلام، آن تلخی هایی که در زندگی واقعی خودشان هست برایشان آسان می شود.
در آثار برخی از شاعرانی که به عاشورا پرداختند، نگاه تربیتی وجود دارد. بعضی ها هم نگاه تاریخی داشتند. در کل نگاه های شاعران به عاشورا یکنواخت نیست. شاعرانی که به عاشورا پرداخته اند از یک منظر از یک زاویه با یک لنز و دوربین به آن اتفاق نگاه نکردند. بطورمثال در روزگار ما عمده نگاه هایی که شاعران به عاشورا دارند، سیاسی و حماسی است؛ یعنی وجهه سیاسی قضیه را می بینند. این نگاه قبلاً سابقه چندانی نداشته است. به هر حال اصل ماجرای عاشورا طوری است که می توانید از زوایای متنوعی به آن نگاه کنید؛ و یکی از زیباترین و جذاب ترین و شیواترین نگاه ها را عمّان داشته است. که نگاه و روایت عرفانی دارد. در این نگاه، خود امام حسین (ع) مظهر آن نفس مطمئنه است و آن سیر و سلوک او را برای رسیدن به آن اوج عرفانی را روایت می کند.
* ظاهرا عمان از آن نگاه های دیگر هم برای تأثیر گذاری استفاده می نماید.
بله، اما وجه غالبش نگاه عرفانی است که دیگران به این شکل به این مسئله نگاه نکردند.
* در مجموعه خودتان کدام قسمت را بیشتر دوست دارید؟
من همه اش را دوست دارم و بارها و بارها آنرا خوانده ام. این منظومه طوری است که مخاطب را از ابتدا تا پایان جذب خودش می کند. یعنی جایی از آن نیست که آدم احساس بکند سخن از اوج فرود آمده است. عمان سامانی راوی یک روایت جذاب و شیرین است که بطور مستمر خواننده را با خودش درگیر می کند.
*کدام بخش شما را متأثر می کند؟ بطورمثال آن بخش علی اکبر خیلی موثر است.
بستگی به حال و هوای آن لحظه خواننده دارد. این شعر از نظر فنی خیلی زیباست. یعنی در حقیقت صنایعی که آنجا به کار رفته است، ایهام هایی که وجود دارد، تأثیرگذار است و به اصطلاح ناخن به دل می زند. بصورت تفال هم باز بکنید شیرین هست و خواندنی. به هر حال از آثاری است که با آنکه حجم فراوانی هم ندارند، اما دلنشین اند. و این اوج کار عمان است، در حقیقت عمان اگر هیچ اثر دیگری غیر از این نمی سرود باز هم یکی از بالاترین منظومه های زبان فارسی را آفریده بود.
* اگر عمان سامانی نداشتیم چه می شد؟ یعنی اگر این منظومه یا کسی به این نام در ادبیات ما نبود، امروز چه نداشتیم؟
کلیت ادبیات فارسی به اصطلاح جورچین رنگارنگ و گسترده است؛ یک پازل بزرگ. اگر هر کدام از این بزرگان نبودند قطعه ای از این تصویر ناقص بود و بطور قطع یک بخش خیلی دلنشین و شیرین و ماندگار این پازل با وجود عمان سامانی و گنجینه الاسرارش پر شده است. نمی توانیم بگوییم اگر عمان نبود، بطورمثال ادبیات فارسی نابود می شد. نه، بطور قطع اینگونه نیست. اما اگر نبود، یک حفره داشتیم. باید یک نگاه لطیف عارفانه هم به ماجرای شهادت امام حسین، مقابل السلام، بشود، که عمان این کار را کرده است. به هر حال نبودنش یک خسران بزرگ بود و بودنش هم قسمتی از آن جورچین را که یک تصویر خیلی زیبایی هم هست و چند بعدی است و خیلی گسترده است، تکمیل می کند.
* یک سوال در مورد عمان سامانی و کسانی که شعرهای آئینی یا شعرهایی با این مشرب فکری دارند؛ سعدی را ما به عنوان یک شاعر آئینی نمی شناسیم ولی خیلی حدیث و آیه آمیخته با شعر سعدی است. به نظرتان می توان گفت اگر عمان سامانی را نداشتیم، ادبیات آیینیِ عارفانه را نداشتیم؟
زبان فارسی و ادبیات فارسی خیلی عمیق تر و گسترده تر از آنست که با نبودن یکی از این شخصیت ها یا چند تا از این ها گرفتار لطمه جدی و اساسی بشود. این شخصیت ها بودنشان خیلی برکت داشته و اگر نبودند اینطور نبود که این زبان و این ادبیات نابود بشود یا گرفتار خسران اساسی بشود. بسیاری از شاعران بزرگ هم بودند که بطورمثال در دوران مغول یا غیر آن، آثارشان بطورکامل یا بصورت گسترده، از میان رفته و ما فقط اسمی از تعدادی از آنها را به خاطر داریم. یا حتی همین شاعرانی هم که هستند، خیلی از آثارشان در دست ما نیست. از رودکی مگر چقدر بیت به دست ما رسیده؟ اینها وجودهای خیلی عزیز و شریف و ذی قیمت و ارزشمندی بودند، اما فقدانشان طوری نیست که کلیت زبان فارسی را که زبان خیلی ریشه داری است به خطر بیندازد. هیچ کدام از این ها آفریننده زبان فارسی نبودند یا در حقیقت حیات بخش به این زبان نبودند؛ زبان فارسی و توانمندی هایی که در زبان هست به آنها کمک کرده برای آفرینش.
* یعنی قابلیت زبان فارسی این توان را برای آفرینش زیبایی و شعر برایشان فراهم نموده است.
حتی اگر کسی با زبان فارسی آشنا نباشد، وقتی این زبان را می شنود احساس می کند یک زبان نرم و آهنگین با یک موسیقی خیلی لطیف را می شنود. حتی اگر هیچ نفهمد که چه گفته می شود؛ در حقیقت مثل برخی از زبان ها نیست که زمخت باشد، دشوار و دشخوار باشد، این زبان ذاتاً زبانی ست که خیلی ادبیات آفرین است، زیبایی آفرین است. شما اگر شعر را درست، با آن طنطنه و موسیقی که زبان فارسی دارد، برای کسی که مطلقاً زبان فارسی نمی داند بخوانید او حداقل از موسیقی کلام لذت خواهد برد و احساس می کند این اصواتی که می شنود یک اصوات بطورکامل متفاوت می باشد.
به هر حال تمام این شاعران و تمام این بزرگان، همه سخنگویان یک فرهنگ اند. خیلی تفاوت بنیادین بین فردوسی و حافظ و سعدی و نظامی و خاقانی و عطار و خیام و هیچ کدام از اینها نیست. یعنی همه اینها سخنگویان یک فرهنگ هستند با الحان مختلف، با نت های متفاوت. در حقیقت قسمتی از این ارکسترند که در آن همه با هم همگون و همنوا هستند؛ همه این ها از آن اول بگیرید تا بطورمثال بهار و مهرداد اوستا و شاعران بزرگ روزگار ما. این ها همه در حقیقت اهل یک قبیله هستند.
منبع: پرسی بلاگ
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب